سیاست ایران و آمریکا- میانرشته ای متین

روابط بین الملل، دیپلماسی، امور خارجه، جنگ، صلح، مذاکره

سیاست ایران و آمریکا- میانرشته ای متین

روابط بین الملل، دیپلماسی، امور خارجه، جنگ، صلح، مذاکره

رونق تولید پرچم آمریکا و اسراییل در ایران


5e3309b4a4db0_2020-01-30_20-22
خبرگزاری رویترز گزارشی از کارخانه تولید پرچم آمریکا و اسراییل و انگلیس در ایران منتشر کرده است.

در این گزارش این کارخانه در شهر "خمین" (در استان مرکزی) بزرگ‌ترین کارخانه تولید پرچم در ایران ذکر شده، که کسب و کار آن با توجه به تشدید تنش در روابط ایران و آمریکا، رو به رشد توصیف شده است.

بر اساس این گزارش:

در این کارخانه  در شهر "خمین" واقع در جنوب غربی پایتخت ایران (تهران)، زنان و مردان جوان پرچم‌ها را با دست چاپ می‌کنند و سپس آنها را آویزان می‌کنند تا خشک شوند. این کارخانه در شلوغ‌ترین دوره‌های خود در هر ماه حدود 2000 پرچم ایالات متحده و اسرائیل و بیش از 1.5 میلیون فوت مربع پرچم در سال تولید می‌کند.

تنش‌ها بین ایالات متحده و ایران پس از ترور فرمانده ارشد نظامی ایران، "قاسم سلیمانی" در حمله یک هواپیمای بدون سرنشین آمریکا در بغداد در تاریخ 3 ژانویه، به بالاترین حد رسیده است.

در تظاهرات‌ها و اعتراضات تحت حمایت دولت در ایران، تظاهرات‌کنندگان عموماً پرچم‌های اسرائیل، ایالات متحده و انگلیس را می‌سوزانند.

"قاسم قنجانی"، صاحب این کارخانه تولید پرچم که "دیبا پرچم" نام دارد، گفت:"ما با مردم آمریکا و انگلیس مشکلی نداریم. ما با مقامات آنها مشکل داریم. ما با رئیس جمهوری آنها و با سیاست اشتباه آنها مشکل داریم."

او افزود: "مردم آمریکا و اسرائیل می‌دانند که مشکلی با آنها نداریم.اگر مردم پرچم‌های این کشورها را در راهپیمایی‌های مختلف می‌سوزانند، با این کار اعتراض خود را به سیاست دولت‌های آنها نشان می دهند."  

"رضایی"، مدیر کنترل کیفیت کارخانه گفت: "در مقایسه با اقدامات ناجوانمردانه آمریکا، مانند ترور ژنرال [شهید]  سلیمانی، این کار (سوزاندن پرچم آمریکا) چیز کمی در برابر آنهاست. این کمترین کاری است که می‌توان انجام داد."

رویترز نوشته است:"از نظر تندروها در ایران، "احساسات ضدآمریکایی" همواره یکی از محورهای اصلی انقلاب اسلامی ایران بوده است، و حاکمان روحانی ایران همچنان ایالات متحده را شیطان بزرگ معرفی می‌کنند."

عکسها: نازنین طباطبایی (وانا)/ بازنشر در رویترز
عکسها: نازنین طباطبایی (وانا)/ بازنشر در رویترز

رتبه فساد ایرانی

سازمان بین‌المللی شفافیت که یک ائتلاف جهانی ضدفساد است، طبق روال هر سال، در نخستین ماه سال نو میلادی، گزارش جدید خود با عنوان «شاخص ادراک فساد۲۰۱۹» را منتشر کرد. این گزارش شاخصی کلیدی برای سنجش میزان فساد در بخش دولتی کشورها در سالی که گذشت را ارائه می‌کند و وضعیت و رتبه کشورهای جهان را در فسادزدایی نسبت به یکدیگر می‌سنجد. شاخص ادراک فساد سال ۲۰۱۹ بر پایه ۱۳ نظرسنجی و بررسی کارشناسان برای اندازه‌گیری میزان فساد بخش دولتی ۱۸۰ کشور و منطقه جهان تهیه شده است و به هریک نمره‌ای از صفر (درگیر بیشترین فساد) تا ۱۰۰ (بسیار پاک) تخصیص داده شده است.  تحلیل سازمان بین‌المللی ‌شفافیت نشان می‌دهد فساد در کشورهایی فراگیرتر است که در آنها پول‌های کلان می‌توانند آزادانه به کمپین‌های انتخاباتی راه پیدا کنند و دولت فقط به صدای افراد ثروتمند یا آنهایی که دارای رانت هستند گوش می‌کند. در گزارش امسال نیز مانند سال گذشته، داده‌‌ها نشان می‌دهند که به‌رغم برخی پیشرفت‌ها، اغلب کشورها هنوز نمی‌توانند به‌طور موثر با فساد بخش دولتی خود مبارزه کنند. 

در رده‌بندی امسال نیوزیلند و دانمارک هرکدام با نمره‌ ۸۷ از ۱۰۰ توانستند در جایگاه موفق‌ترین کشورها در مقابله با فساد قرار گیرند در سوی دیگر طیف این رتبه‌بندی، .بدترین کشورها در مبارزه با فساد، به ترتیب کشورهای سومالی، سودان جنوبی و سوریه با نمره‌های ۹، ۱۲ و ۱۳ از ۱۰۰ هستند. یمن (با نمره ۱۵)،  ونزوئلا (با نمره ۱۶) ، سودان (با نمره ۱۶) ، گینه اکوئیتاری (با نمره ۱۶) و افغانستان (با نمره ۱۶) با اختلاف کمی بعد آنها جای گرفته‌اند.


  خاورمیانه و ایران

 بر اساس این گزارش، امارات متحده عربی با نمره ۷۱ از ۱۰۰ بهترین عملکرد را در حوزه فسادزدایی در منطقه از خود نشان داده است و پس از آن قطر با نمره ۶۲ قرار دارد.بدترین عملکرد منطقه نیز به سوریه با نمره ۱۳ تعلق گرفته است. در این میان، ایران با نمره ۲۶ در کنار کشورهای آنگولا، بنگلادش، گوآتمالا، هندوراس، موزامبیک و نیجریه که همگی همین نمره را در فسادزدایی گرفته‌اند، رتبه ۱۴۶ را از میان ۱۸۰ کشور به خود اختصاص داده است. این در حالی است که در سال گذشته رتبه ایران ۱۳۸ و نمره آن ۲۸ بود که حکایت از ۸ پله‌ افت رتبه و ۲ نمره‌ کاهش در کارنامه امسال ایران نسبت به سال گذشته دارد. در سال ۲۰۱۷ رتبه ایران ۱۳۰ و نمره آن ۳۰ بود. به این ترتیب به‌طور مداوم طی این سال‌ها جایگاه و نمره ایران در مبارزه با فساد در حال تنزل بوده است.

سازمان بین‌المللی شفافیت در مورد منطقه خاورمیانه اعلام کرده است فساد خاورمیانه ناشی از فقدان یکپارچگی سیاسی است. بر اساس گزارش  این نهاد بین‌المللی حدود یک نفر از هر دو نفر در لبنان با پیشنهاد رشوه در ازای فروختن رای خود مواجه می‌شود و بیش از یک نفر از هر ۴ نفر در صورتی که حاضر نشود رای خود را به طیف خاصی بفروشد، با تهدید مواجه خواهد شد.  در خاورمیانه انتخابات عادلانه و دموکراتیک یک استثنا محسوب می‌شود، و به تصاحب درآوردن دولت، امر عادی تلقی می‌شود. افراد قدرتمند به‌طور معمول بودجه‌های دولتی را به جیب خود منتقل می‌کنند و این کار را به هزینه شهروندان عادی و در واقع از جیب آنها انجام می‌دهند.  دستگاه قضای مستقل با پتانسیل نقش‌آفرینی به عنوان کنترل‌کننده حقیقی قوای مجریه در این منطقه امری نادر است یا اصلا وجود ندارد. 

این نهاد بین‌المللی در ادامه به کشورهای این منطقه پیشنهاد کرده است برای افزایش اعتماد شهروندان به دولت، نهادهایی شفاف و پاسخگو ایجاد شوند و خطاها مورد پیگرد قانونی قرار گیرند. کشورها همچنین باید انتخابات آزاد و عادلانه برگزار کنند و به شهروندان خود اجازه دهند در تصمیم‌گیری مداخله و مشارکت داشته باشند.

بیعت ترامپ با کشورهای ضعیف ولی پولدار عربی

 ولی‌رضا نصر،

مشاور خاورمیانه باراک اوباما

 و رئیس مدرسه مطالعات بین‌المللی پیشرفته دانشگاه جان هاپکینز

 وی طی مقاله‌‌ای  در نیویورک‌تایمز نوشت: 


در تنش‌ها و تک و پاتک‌های غیرمنتظره‌ای که این ماه بین ایران و ایالات‌متحده رد و بدل شدند، هر دو طرف مقابل را به مبارزه طلبیدند. مایک پمپئو، وزیرخارجه ایالات‌متحده هدف آمریکا را تحت عنوان «تقابل و مهار» در برابر ایران تعریف می‌کند. از سوی دیگر حاکمان ایران نیز تاکید دارند تا زمانی که نظامیان آمریکایی از منطقه خارج نشوند، از شرایط رضایت ندارند. ممکن است تقابل و مهار ایران از دید کاخ ‌سفید عاقلانه به نظر آید، اما آنچه که یک بار در گذشته موثر بوده این بار خاصیت خود را از دست داده است. دونالد ترامپ اکنون با خاورمیانه‌ای مواجه است که به‌طور وسیعی با تجربه روسای‌جمهور پیشین خود متفاوت است.

برای چندین دهه، آمریکا تلاش می‌کرد تا ایران انقلابی را مهار کند و این سیاست نیز تا حدی به‌دلیل حساب واشنگتن بر دیکتاتوری‌های عربی موثر واقع شد. سپس آمریکا تصمیم گرفت به عراق حمله نظامی کند و در نتیجه رژیم صدام حسین، دیکتاتور وقت عراق سرنگون شد؛ فردی که برخی از اعراب او را مانعی برای توسعه نفوذ ایران در منطقه می‌دیدند. امروز آمریکا هنوز نتوانسته است با عراق نوین یک اتحاد شکل دهد، مصر هنوز درگیر زخم‌های برجا مانده از بهار عربی در سال ۲۰۱۱ است و سوریه که زمانی قدرت سوم جهان عرب بود، اکنون قدرتش محدود بر کاغذ است.  

از این‌رو ترامپ تصمیم گرفته است تا برای استقرار مجدد نظم کهنه منطقه، نگاه خود را به سوی کشورهای عربی حاشیه خلیج‌فارس معطوف سازد که در این چند سال آسیب کمتری را متحمل شده‌اند. اما همین کشورهای عربی کوچک نیز تاکنون به روابط با قدرت‌های جهان عرب عادت کرده‌اند و اکنون همین قدرت‌ها درگیر هرج‌ومرج هستند. بدون حمایت آنها، حکومت‌های حاشیه خلیج‌فارس توان نظامی لازم را برای کمک به آمریکا در مسیر تقابل کهنه خود با ایران ندارند، چه برسد به اینکه بتوانند نفوذ ایران در منطقه را محدود کنند.

برای نمونه، تلاش‌ها به رهبری سعودی‌ها برای از میان برداشتن نفوذ ایرانی‌ها در یمن موجب ایجاد باتلاقی برای ریاض شده و این امکان را فراهم ساخته ‌است تا ایران در شبه‌جزیره عربی نفوذ کند.  به‌علاوه حکومت‌های عربی حاشیه خلیج‌فارس که ترامپ آنها را خط مقدم محدودسازی نفوذ ایران می‌بیند، علیه ایران اتحادی ندارند. عربستان سعودی و امارات متحده عربی سه سال است که با قطر وارد منازعه شده‌اند و این امر موجب بروز شکاف بین حکومت‌های امیرنشین حاشیه خلیج‌فارس شده و بذر تفرقه را در بین اعراب سنی کاشته است. این موضوع امید آمریکا برای ایجاد یک جبهه متحد عربی علیه ایران را ناامید کرده است. شورای همکاری کشورهای حاشیه خلیج‌فارس که آمریکا در تاسیس آن به‌عنوان سدی در مسیر ایران نقش داشت، تنها روی کاغذ معنا دارد. شورای همکاری همچنان بر لزوم تداوم محاصره سیاسی و اقتصادی قطر اصرار می‌ورزد؛ رویه‌ای که موجب شده کشورهایی نظیر کویت و عمان تهدید عربستان را نسبت به ایران جدی‌تر بدانند. برای قطر، کویت و عمان، ایران نقش موازنه‌سازی حفاظت از آنها را در برابر سیاست‌های رادیکال سعودی‌ها ایفا می‌کند. حکومت‌های امیرنشین خلیج‌فارس نظیر عربستان سعودی، قطر، عمان، کویت و امارات می‌توانند پایگاه‌های نظامی را در اختیار آمریکا قرار دهند اما همان‌گونه که حملات اخیر پهپادی و موشکی به تاسیسات نفتی عربستان نشان داد، این حکومت‌ها به تنهایی حریفی برای ایران محسوب نمی‌شوند.

به‌علاوه این کشورها نگرانی‌های عمیقی را نیز نسبت به تاثیر یک جنگ بر اقتصاد خود دارند و نشانه‌هایی از این نگرانی را می‌توان در رفتار برخی از آنها در ماه‌های اخیر به وضوح دید. امارات‌متحده کانال‌هایی از گفت‌وگو را با ایران گشوده است تا تنش‌ها با تهران را کاهش دهد. براساس گفته عادل عبدالمهدی، نخست‌وزیر عراق زمانی که قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس در بغداد و توسط آمریکا ترور شد حامل پاسخ تهران به پیام سعودی‌ها بود که توسط عبدالمهدی به تهران داده بودند. البته که حکومت‌های شیخ‌نشین عربی از تداوم فشار آمریکا بر ایران حمایت می‌کنند، اما همزمان تلاش می‌کنند تا تنش‌ها با تهران را کاهش دهند و به این ترتیب در سیاست آمریکایی‌ها مبنی بر مهار ایران توسط کشورهای عربی منطقه حفره‌های عظیمی ایجاد شده است. ایران نیز دیگر چالش مشابه با چالش سال‌های قبل [برای آمریکا] نیست که زمانی استراتژیست‌های آمریکایی برای مقابله با آن از سیاست‌ محدودسازی استفاده می‌کردند. درست است که نارضایتی‌هایی نسبت به سیاست‌های ایران وجود دارد و این شاید همان نقطه‌ای است که واشنگتن را مجاب ساخته ایران در حالت ضعف قرار گرفته است.

اما حکومت ایران به اندازه ارزیابی‌های واشنگتن ضعیف نشده و ترور قاسم سلیمانی تنها حکومت ایران را تقویت کرده است. مشاهده دریای مردمی شرکت‌کننده در خاکسپاری سلیمانی به مقامات اعتماد ‌به نفس رویارویی با ایالات‌متحده را داده است. ترامپ به خوبی درک نکرده که جایگاه ایران در منطقه قوی‌تر از زمانی است که ایالات‌متحده راهبرد محدود کردن «تهدید جمهوری اسلامی» را کلید زد. ایران برای مقابله با فشار آمریکا به روابط فرهنگی عمیقش با مسلمانان شیعه و شبکه‌ای از شبه‌نظامیان و نیابتی‌ها در منطقه متکی است.

خروج از برجام نیز گام دیگری بود که ترامپ در مسیر از بین بردن برتری آمریکا در مهار «جاه‌طلبی‌‌های» ایران برداشت. اکنون تهران علاوه بر بازگشت به برنامه هسته‌ای خود در زمینه موشک‌های بالستیک، پهپادها و قابلیت‌های سایبری نیز سرمایه‌گذاری سنگینی انجام داده است. اگرچه اعتراضات در عراق و لبنان، شکاف‌های راهبرد منطقه‌ای ایران را نمایان کرد، اما ترور ژنرال سلیمانی به ایران در بازیابی نفوذش در عراق کمک کرد و خشم مردم را به سوی رفتار منطقه‌ای آمریکا چرخش داد. تصمیم آمریکا برای ترور قاسم سلیمانی تصویب خروج نیروهای آمریکایی از عراق را در پارلمان این کشور به همراه داشت.

اکنون آمریکا برای ایران تهدیدی بزرگ‌تر از هر هرج‌ومرج منطقه‌ای است. بنابراین اگر آمریکا در منطقه باقی بماند باید با بی‌ثباتی، جنگ‌های نیابتی، تروریسم، موج پناهندگان و بحران‌های سیاسی در بخش‌های وسیعی از منطقه- از افغانستان تا شامات- مقابله کند.  ایالات‌متحده اکنون برای مهار ایران باید قدرت و ثبات را به جهان عرب بازگرداند. باراک اوباما به درستی درک کرده بود که کاهش تنش‌ها با ایران بهتر و خردمندانه‌تر از تلاش برای جنگ با آن در یک جهان عربی درهم‌ شکسته است. اگر تنش‌ها از کنترل خارج شود، جنگ بی‌‌پایان دیگری این بار با کشوری در خواهد گرفت که جمعیتی ۸۰ میلیونی، خشمگین و متحد دارد. ترامپ برای رسیدن به راهبردی با دوام باید به فراتر از «تقابل و محدودسازی» بنگرد، در غیراین‌ صورت آمریکا در باتلاقی تازه در خاورمیانه گرفتار خواهد شد. ولی‌رضا نصر، مشاور خاورمیانه باراک اوباما و رئیس مدرسه مطالعات بین‌المللی پیشرفته دانشگاه جان هاپکینز در مقاله‌‌ای با تاکید بر اینکه آمریکا نمی‌تواند برای مهار ایران روی کشورهای عربی منطقه که اکنون در ضعف و تفرقه به سر می‌برند حسابی باز کند، در نیویورک‌تایمز نوشت: در تنش‌ها و تک و پاتک‌های غیرمنتظره‌ای که این ماه بین ایران و ایالات‌متحده رد و بدل شدند، هر دو طرف مقابل را به مبارزه طلبیدند. مایک پمپئو، وزیرخارجه ایالات‌متحده هدف آمریکا را تحت عنوان «تقابل و مهار» در برابر ایران تعریف می‌کند. از سوی دیگر حاکمان ایران نیز تاکید دارند تا زمانی که نظامیان آمریکایی از منطقه خارج نشوند، از شرایط رضایت ندارند. ممکن است تقابل و مهار ایران از دید کاخ ‌سفید عاقلانه به نظر آید، اما آنچه که یک بار در گذشته موثر بوده این بار خاصیت خود را از دست داده است. دونالد ترامپ اکنون با خاورمیانه‌ای مواجه است که به‌طور وسیعی با تجربه روسای‌جمهور پیشین خود متفاوت است.

برای چندین دهه، آمریکا تلاش می‌کرد تا ایران انقلابی را مهار کند و این سیاست نیز تا حدی به‌دلیل حساب واشنگتن بر دیکتاتوری‌های عربی موثر واقع شد. سپس آمریکا تصمیم گرفت به عراق حمله نظامی کند و در نتیجه رژیم صدام حسین، دیکتاتور وقت عراق سرنگون شد؛ فردی که برخی از اعراب او را مانعی برای توسعه نفوذ ایران در منطقه می‌دیدند. امروز آمریکا هنوز نتوانسته است با عراق نوین یک اتحاد شکل دهد، مصر هنوز درگیر زخم‌های برجا مانده از بهار عربی در سال ۲۰۱۱ است و سوریه که زمانی قدرت سوم جهان عرب بود، اکنون قدرتش محدود بر کاغذ است.  

از این‌رو ترامپ تصمیم گرفته است تا برای استقرار مجدد نظم کهنه منطقه، نگاه خود را به سوی کشورهای عربی حاشیه خلیج‌فارس معطوف سازد که در این چند سال آسیب کمتری را متحمل شده‌اند. اما همین کشورهای عربی کوچک نیز تاکنون به روابط با قدرت‌های جهان عرب عادت کرده‌اند و اکنون همین قدرت‌ها درگیر هرج‌ومرج هستند. بدون حمایت آنها، حکومت‌های حاشیه خلیج‌فارس توان نظامی لازم را برای کمک به آمریکا در مسیر تقابل کهنه خود با ایران ندارند، چه برسد به اینکه بتوانند نفوذ ایران در منطقه را محدود کنند.

برای نمونه، تلاش‌ها به رهبری سعودی‌ها برای از میان برداشتن نفوذ ایرانی‌ها در یمن موجب ایجاد باتلاقی برای ریاض شده و این امکان را فراهم ساخته ‌است تا ایران در شبه‌جزیره عربی نفوذ کند.  به‌علاوه حکومت‌های عربی حاشیه خلیج‌فارس که ترامپ آنها را خط مقدم محدودسازی نفوذ ایران می‌بیند، علیه ایران اتحادی ندارند. عربستان سعودی و امارات متحده عربی سه سال است که با قطر وارد منازعه شده‌اند و این امر موجب بروز شکاف بین حکومت‌های امیرنشین حاشیه خلیج‌فارس شده و بذر تفرقه را در بین اعراب سنی کاشته است. این موضوع امید آمریکا برای ایجاد یک جبهه متحد عربی علیه ایران را ناامید کرده است. شورای همکاری کشورهای حاشیه خلیج‌فارس که آمریکا در تاسیس آن به‌عنوان سدی در مسیر ایران نقش داشت، تنها روی کاغذ معنا دارد. شورای همکاری همچنان بر لزوم تداوم محاصره سیاسی و اقتصادی قطر اصرار می‌ورزد؛ رویه‌ای که موجب شده کشورهایی نظیر کویت و عمان تهدید عربستان را نسبت به ایران جدی‌تر بدانند. برای قطر، کویت و عمان، ایران نقش موازنه‌سازی حفاظت از آنها را در برابر سیاست‌های رادیکال سعودی‌ها ایفا می‌کند. حکومت‌های امیرنشین خلیج‌فارس نظیر عربستان سعودی، قطر، عمان، کویت و امارات می‌توانند پایگاه‌های نظامی را در اختیار آمریکا قرار دهند اما همان‌گونه که حملات اخیر پهپادی و موشکی به تاسیسات نفتی عربستان نشان داد، این حکومت‌ها به تنهایی حریفی برای ایران محسوب نمی‌شوند.

به‌علاوه این کشورها نگرانی‌های عمیقی را نیز نسبت به تاثیر یک جنگ بر اقتصاد خود دارند و نشانه‌هایی از این نگرانی را می‌توان در رفتار برخی از آنها در ماه‌های اخیر به وضوح دید. امارات‌متحده کانال‌هایی از گفت‌وگو را با ایران گشوده است تا تنش‌ها با تهران را کاهش دهد. براساس گفته عادل عبدالمهدی، نخست‌وزیر عراق زمانی که قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس در بغداد و توسط آمریکا ترور شد حامل پاسخ تهران به پیام سعودی‌ها بود که توسط عبدالمهدی به تهران داده بودند. البته که حکومت‌های شیخ‌نشین عربی از تداوم فشار آمریکا بر ایران حمایت می‌کنند، اما همزمان تلاش می‌کنند تا تنش‌ها با تهران را کاهش دهند و به این ترتیب در سیاست آمریکایی‌ها مبنی بر مهار ایران توسط کشورهای عربی منطقه حفره‌های عظیمی ایجاد شده است. ایران نیز دیگر چالش مشابه با چالش سال‌های قبل [برای آمریکا] نیست که زمانی استراتژیست‌های آمریکایی برای مقابله با آن از سیاست‌ محدودسازی استفاده می‌کردند. درست است که نارضایتی‌هایی نسبت به سیاست‌های ایران وجود دارد و این شاید همان نقطه‌ای است که واشنگتن را مجاب ساخته ایران در حالت ضعف قرار گرفته است.

اما حکومت ایران به اندازه ارزیابی‌های واشنگتن ضعیف نشده و ترور قاسم سلیمانی تنها حکومت ایران را تقویت کرده است. مشاهده دریای مردمی شرکت‌کننده در خاکسپاری سلیمانی به مقامات اعتماد ‌به نفس رویارویی با ایالات‌متحده را داده است. ترامپ به خوبی درک نکرده که جایگاه ایران در منطقه قوی‌تر از زمانی است که ایالات‌متحده راهبرد محدود کردن «تهدید جمهوری اسلامی» را کلید زد. ایران برای مقابله با فشار آمریکا به روابط فرهنگی عمیقش با مسلمانان شیعه و شبکه‌ای از شبه‌نظامیان و نیابتی‌ها در منطقه متکی است.

خروج از برجام نیز گام دیگری بود که ترامپ در مسیر از بین بردن برتری آمریکا در مهار «جاه‌طلبی‌‌های» ایران برداشت. اکنون تهران علاوه بر بازگشت به برنامه هسته‌ای خود در زمینه موشک‌های بالستیک، پهپادها و قابلیت‌های سایبری نیز سرمایه‌گذاری سنگینی انجام داده است. اگرچه اعتراضات در عراق و لبنان، شکاف‌های راهبرد منطقه‌ای ایران را نمایان کرد، اما ترور ژنرال سلیمانی به ایران در بازیابی نفوذش در عراق کمک کرد و خشم مردم را به سوی رفتار منطقه‌ای آمریکا چرخش داد. تصمیم آمریکا برای ترور قاسم سلیمانی تصویب خروج نیروهای آمریکایی از عراق را در پارلمان این کشور به همراه داشت.

اکنون آمریکا برای ایران تهدیدی بزرگ‌تر از هر هرج‌ومرج منطقه‌ای است. بنابراین اگر آمریکا در منطقه باقی بماند باید با بی‌ثباتی، جنگ‌های نیابتی، تروریسم، موج پناهندگان و بحران‌های سیاسی در بخش‌های وسیعی از منطقه- از افغانستان تا شامات- مقابله کند.  ایالات‌متحده اکنون برای مهار ایران باید قدرت و ثبات را به جهان عرب بازگرداند. باراک اوباما به درستی درک کرده بود که کاهش تنش‌ها با ایران بهتر و خردمندانه‌تر از تلاش برای جنگ با آن در یک جهان عربی درهم‌ شکسته است. اگر تنش‌ها از کنترل خارج شود، جنگ بی‌‌پایان دیگری این بار با کشوری در خواهد گرفت که جمعیتی ۸۰ میلیونی، خشمگین و متحد دارد. ترامپ برای رسیدن به راهبردی با دوام باید به فراتر از «تقابل و محدودسازی» بنگرد، در غیراین‌ صورت آمریکا در باتلاقی تازه در خاورمیانه گرفتار خواهد شد. ولی‌رضا نصر، مشاور خاورمیانه باراک اوباما و رئیس مدرسه مطالعات بین‌المللی پیشرفته دانشگاه جان هاپکینز در مقاله‌‌ای با تاکید بر اینکه آمریکا نمی‌تواند برای مهار ایران روی کشورهای عربی منطقه که اکنون در ضعف و تفرقه به سر می‌برند حسابی باز کند، در نیویورک‌تایمز نوشت: در تنش‌ها و تک و پاتک‌های غیرمنتظره‌ای که این ماه بین ایران و ایالات‌متحده رد و بدل شدند، هر دو طرف مقابل را به مبارزه طلبیدند. مایک پمپئو، وزیرخارجه ایالات‌متحده هدف آمریکا را تحت عنوان «تقابل و مهار» در برابر ایران تعریف می‌کند. از سوی دیگر حاکمان ایران نیز تاکید دارند تا زمانی که نظامیان آمریکایی از منطقه خارج نشوند، از شرایط رضایت ندارند. ممکن است تقابل و مهار ایران از دید کاخ ‌سفید عاقلانه به نظر آید، اما آنچه که یک بار در گذشته موثر بوده این بار خاصیت خود را از دست داده است. دونالد ترامپ اکنون با خاورمیانه‌ای مواجه است که به‌طور وسیعی با تجربه روسای‌جمهور پیشین خود متفاوت است.

برای چندین دهه، آمریکا تلاش می‌کرد تا ایران انقلابی را مهار کند و این سیاست نیز تا حدی به‌دلیل حساب واشنگتن بر دیکتاتوری‌های عربی موثر واقع شد. سپس آمریکا تصمیم گرفت به عراق حمله نظامی کند و در نتیجه رژیم صدام حسین، دیکتاتور وقت عراق سرنگون شد؛ فردی که برخی از اعراب او را مانعی برای توسعه نفوذ ایران در منطقه می‌دیدند. امروز آمریکا هنوز نتوانسته است با عراق نوین یک اتحاد شکل دهد، مصر هنوز درگیر زخم‌های برجا مانده از بهار عربی در سال ۲۰۱۱ است و سوریه که زمانی قدرت سوم جهان عرب بود، اکنون قدرتش محدود بر کاغذ است.  

از این‌رو ترامپ تصمیم گرفته است تا برای استقرار مجدد نظم کهنه منطقه، نگاه خود را به سوی کشورهای عربی حاشیه خلیج‌فارس معطوف سازد که در این چند سال آسیب کمتری را متحمل شده‌اند. اما همین کشورهای عربی کوچک نیز تاکنون به روابط با قدرت‌های جهان عرب عادت کرده‌اند و اکنون همین قدرت‌ها درگیر هرج‌ومرج هستند. بدون حمایت آنها، حکومت‌های حاشیه خلیج‌فارس توان نظامی لازم را برای کمک به آمریکا در مسیر تقابل کهنه خود با ایران ندارند، چه برسد به اینکه بتوانند نفوذ ایران در منطقه را محدود کنند.

برای نمونه، تلاش‌ها به رهبری سعودی‌ها برای از میان برداشتن نفوذ ایرانی‌ها در یمن موجب ایجاد باتلاقی برای ریاض شده و این امکان را فراهم ساخته ‌است تا ایران در شبه‌جزیره عربی نفوذ کند.  به‌علاوه حکومت‌های عربی حاشیه خلیج‌فارس که ترامپ آنها را خط مقدم محدودسازی نفوذ ایران می‌بیند، علیه ایران اتحادی ندارند. عربستان سعودی و امارات متحده عربی سه سال است که با قطر وارد منازعه شده‌اند و این امر موجب بروز شکاف بین حکومت‌های امیرنشین حاشیه خلیج‌فارس شده و بذر تفرقه را در بین اعراب سنی کاشته است. این موضوع امید آمریکا برای ایجاد یک جبهه متحد عربی علیه ایران را ناامید کرده است. شورای همکاری کشورهای حاشیه خلیج‌فارس که آمریکا در تاسیس آن به‌عنوان سدی در مسیر ایران نقش داشت، تنها روی کاغذ معنا دارد. شورای همکاری همچنان بر لزوم تداوم محاصره سیاسی و اقتصادی قطر اصرار می‌ورزد؛ رویه‌ای که موجب شده کشورهایی نظیر کویت و عمان تهدید عربستان را نسبت به ایران جدی‌تر بدانند. برای قطر، کویت و عمان، ایران نقش موازنه‌سازی حفاظت از آنها را در برابر سیاست‌های رادیکال سعودی‌ها ایفا می‌کند. حکومت‌های امیرنشین خلیج‌فارس نظیر عربستان سعودی، قطر، عمان، کویت و امارات می‌توانند پایگاه‌های نظامی را در اختیار آمریکا قرار دهند اما همان‌گونه که حملات اخیر پهپادی و موشکی به تاسیسات نفتی عربستان نشان داد، این حکومت‌ها به تنهایی حریفی برای ایران محسوب نمی‌شوند.

به‌علاوه این کشورها نگرانی‌های عمیقی را نیز نسبت به تاثیر یک جنگ بر اقتصاد خود دارند و نشانه‌هایی از این نگرانی را می‌توان در رفتار برخی از آنها در ماه‌های اخیر به وضوح دید. امارات‌متحده کانال‌هایی از گفت‌وگو را با ایران گشوده است تا تنش‌ها با تهران را کاهش دهد. براساس گفته عادل عبدالمهدی، نخست‌وزیر عراق زمانی که قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس در بغداد و توسط آمریکا ترور شد حامل پاسخ تهران به پیام سعودی‌ها بود که توسط عبدالمهدی به تهران داده بودند. البته که حکومت‌های شیخ‌نشین عربی از تداوم فشار آمریکا بر ایران حمایت می‌کنند، اما همزمان تلاش می‌کنند تا تنش‌ها با تهران را کاهش دهند و به این ترتیب در سیاست آمریکایی‌ها مبنی بر مهار ایران توسط کشورهای عربی منطقه حفره‌های عظیمی ایجاد شده است. ایران نیز دیگر چالش مشابه با چالش سال‌های قبل [برای آمریکا] نیست که زمانی استراتژیست‌های آمریکایی برای مقابله با آن از سیاست‌ محدودسازی استفاده می‌کردند. درست است که نارضایتی‌هایی نسبت به سیاست‌های ایران وجود دارد و این شاید همان نقطه‌ای است که واشنگتن را مجاب ساخته ایران در حالت ضعف قرار گرفته است.

اما حکومت ایران به اندازه ارزیابی‌های واشنگتن ضعیف نشده و ترور قاسم سلیمانی تنها حکومت ایران را تقویت کرده است. مشاهده دریای مردمی شرکت‌کننده در خاکسپاری سلیمانی به مقامات اعتماد ‌به نفس رویارویی با ایالات‌متحده را داده است. ترامپ به خوبی درک نکرده که جایگاه ایران در منطقه قوی‌تر از زمانی است که ایالات‌متحده راهبرد محدود کردن «تهدید جمهوری اسلامی» را کلید زد. ایران برای مقابله با فشار آمریکا به روابط فرهنگی عمیقش با مسلمانان شیعه و شبکه‌ای از شبه‌نظامیان و نیابتی‌ها در منطقه متکی است.

خروج از برجام نیز گام دیگری بود که ترامپ در مسیر از بین بردن برتری آمریکا در مهار «جاه‌طلبی‌‌های» ایران برداشت. اکنون تهران علاوه بر بازگشت به برنامه هسته‌ای خود در زمینه موشک‌های بالستیک، پهپادها و قابلیت‌های سایبری نیز سرمایه‌گذاری سنگینی انجام داده است. اگرچه اعتراضات در عراق و لبنان، شکاف‌های راهبرد منطقه‌ای ایران را نمایان کرد، اما ترور ژنرال سلیمانی به ایران در بازیابی نفوذش در عراق کمک کرد و خشم مردم را به سوی رفتار منطقه‌ای آمریکا چرخش داد. تصمیم آمریکا برای ترور قاسم سلیمانی تصویب خروج نیروهای آمریکایی از عراق را در پارلمان این کشور به همراه داشت.

اکنون آمریکا برای ایران تهدیدی بزرگ‌تر از هر هرج‌ومرج منطقه‌ای است. بنابراین اگر آمریکا در منطقه باقی بماند باید با بی‌ثباتی، جنگ‌های نیابتی، تروریسم، موج پناهندگان و بحران‌های سیاسی در بخش‌های وسیعی از منطقه- از افغانستان تا شامات- مقابله کند.  ایالات‌متحده اکنون برای مهار ایران باید قدرت و ثبات را به جهان عرب بازگرداند. باراک اوباما به درستی درک کرده بود که کاهش تنش‌ها با ایران بهتر و خردمندانه‌تر از تلاش برای جنگ با آن در یک جهان عربی درهم‌ شکسته است. اگر تنش‌ها از کنترل خارج شود، جنگ بی‌‌پایان دیگری این بار با کشوری در خواهد گرفت که جمعیتی ۸۰ میلیونی، خشمگین و متحد دارد. ترامپ برای رسیدن به راهبردی با دوام باید به فراتر از «تقابل و محدودسازی» بنگرد، در غیراین‌ صورت آمریکا در باتلاقی تازه در خاورمیانه گرفتار خواهد شد.