سیاست ایران و آمریکا- میانرشته ای متین

روابط بین الملل، دیپلماسی، امور خارجه، جنگ، صلح، مذاکره

سیاست ایران و آمریکا- میانرشته ای متین

روابط بین الملل، دیپلماسی، امور خارجه، جنگ، صلح، مذاکره

چشم انداز تقابل آمریکا با ایران

بازی‌خوانی تقابل آمریکا با ایران/ چه هدف شومی در سر ترامپ است؟

  ترامپ چه هدف شومی در سر دارد؟

.

به گزارش خبرآنلاین، روز جمعه شورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی قطعنامه ای علیه ایران صادر کرد و در آن از ایران خواسته شد بدون فوت وقت با بازرسان آژانس همکاری کند و به آنها اجازه دسترسی به دو سایت مورد نظر آژانس را بدهد.  موضوع آینده ایران و آژانس با توجه تصویب قطعنامه ضدایرانی موضوع گفتگوی خبرآنلاین با مهدی مطهرنیا کارشناس مسائل بین الملل است که در ادامه مشروح آن را می خوانید:

لطفا در ابتدا در خصوص تصویب قطعنامه شورای حکام علیه ایران بگویید؛ آیا موضوع فقط به عدم اجازه برای بازرسی دو مرکز بر می گردد یا قضیه فراتر از این مسائل است؟

آنچه که در شورای حکام می گذرد تلاش برای زمینه سازی جهت افزایش فشار بر ایران و بازگشت پرونده هسته ای به دوران پیشا برجام است. اوضاع درونی ایران بیان کننده سیگنال های قدرتمندی درباره وضعیت داخلی ایران در چارچوب های بحران زی و بحران زای ناشی از گذار از چهار دهه انقلابی، افزایش سطح خواسته های مردم به ویژه نسل جوان جامعه ایران و همچنین فشارهای ناشی از مبارزه انقلابی در ایران بوده که بر طبقات و اقشار گوناگون جامعه ملی وارد شده است. از سوی دیگر تحریم های فلج کننده و انتقال آن به فشار حداکثری پس از خروج از برجام اکنون تا حدود زیادی توانسته است آثار خود را در لایه برونی جامعه نشان دهد. از طرفی شاهد هستیم که در جامعه درونی ایران با توجه به ورود به جنگ حیثیتی و تعارض گفتمانی بسیار شدید در لایه سیاسی بین رهبران ایران و آمریکا با مرکزیت برجام، نوعی رودرویی در قالب جنگ حیثیتی پدید آمد و در همین حال ایالات متحده آمریکا به رهبری ترامپ نیز اعلام کرد که برجام را پاره خواهد کرد. از طرف دیگر در تقابل با این معنا رهبری جمهوری اسلامی ایران نیز از آتش زدن برجام خبر داد. اکنون دو سال از اقدام آمریکا در خروج از برجام می گذرد و 5 گام کاهش تعهدات برجامی از سوی ایران برداشته شد و بر اساس اولتیماتوم 60 روزه ایران پس از گام پنجم گام دیگری در خصوص کاهش تعهدات شکل نگرفت. در چنین فضایی آمریکایی ها دریافتند که فشار حداکثری بر ایران پس از تحریم های فلج کننده می تواند کارساز باشد. بر این اساس ارزیابی آمریکایی ها از این اقدامات را می توان مثبت تلقی کرد.

دولت ترامپ در چارچوب انتقال دکترین محدودسازی ایران و محاصره منطقه ای تهران تلاش کرد تا اقدامات خود را نهایی سازد و از سال 2018 به بعد راهبرد جدیدی را در پیش گرفت که در آن چالش ایران به عنوان یک فرصت برای آمریکا در 4 دهه گذشته، به تهدید برای آمریکا و نظام بین الملل به ویژه کشورهای همسو با واشنگتن تبدیل شود. بدین ترتیب این اقدام سبب شد تا از سال 2018 به بعد ایران به عنوان دشمن استراتژیک آمریکا نزد افکار عمومی دنیا معرفی شود. بدین ترتیب ایران در چارچوب تئوری جنگ نامتعادل و نه نامتقارن با آمریکا رودررو است. شورای حکام نیز در چارچوب تلاش تل آویو و ایجاد فضای اطلاع رسانی، اطلاعاتی را از سازمان های جاسوسی و امنیتی دریافت کرده و وارد عمل شده است. ضمن اینکه ایالات متحده آمریکا نیز بیش از پیش می تواند با توجه به نیروهای مدیریت کننده شورای حکام اعمال نفوذ کند. از همین رو شورای حکام نیز با دستاویز قرار دادن همان اطلاعات خواهان بازرسی از دو مکان جغرافیایی مورد اتهام هستند.

آیا در آینده باید شاهد افزایش اختلافات ایران و آژانس باشیم؟ آمریکا و رژیم صهیونیستی در این بین چه نقشی ایفا خواهند کرد؟

ایران از یک سو اعلام می کند که چیزی برای پنهان کردن ندارد و این آژانس است که به اطلاعات و آمار دشمنان ایران بسنده می کند و خبرهای نادرست سیستم های امنیتی دشمنان تهران را مدنظر قرار می دهد. از سوی دیگر آژانس بین المللی انرژی اتمی نیز اعلام می کند که اگر مورد پنهانی نیست نباید نگرانی جهت بازرسی وجود داشته باشد. آنها می گویند اگر اطلاعات دشمنان ایران نیز کذب باشد، تهران باید پذیرای بازرسی ها باشد. باتوجه به سابقه موجود در خصوص حفظ استقلال در ایران و حساسیت ها درباره سازمان های بین المللی و در چارچوب ایدئولوژیک، آمریکایی ها و افکار عمومی جهان در سطح نخبگان این برآورد را دارند که ایران با توجه به مجلس یازدهم و جهت گیری های تندرویانه ناشی از انتخابات 1400 زمینه هایی را حاصل خواهد کرد که رفتارهای رادیکال نشان دهند چرا که تعریف استقلال در ایران هنوز در چارچوب های سنتی و کلاسیک صورت می پذیرد. از همین رو ورود سازمان های بین المللی به مناطق جغرافیای گوناگون یا تعامل ایران با کشورهای رقیب و دشمن خود را امری سازشکارانه تعریف می کند. همین کافی است که در چارچوب ایدئولوژیک بین ایران و ایالات متحده آمریکا و همچنین شک دائمی، گسترده و عمیق به سازمان های بین المللی شاهد تزاحم بیشتر در سطوح گوناگون بین آژانس و تهران باشیم. به همین دلیل زمینه های اجماع و فشار بیشتر به ایران فراهم خواهد شد تا مسیر دلخواه آمریکا یعنی بازگشت به دوران پیشابرجام پدید آید. این در حالی است که آمریکایی ها دنبال آن هستند تا بتوانند در این چارچوب از یک سو زمینه های صدور یک قطعنامه معنادار علیه ایران را در شورای امنیت سازمان ملل متحد را به وجود بیاورند.

پس هدف اصلی تمدید تحریم های تسلیحاتی ایران است؟

آنها خواستار تصویب قطعنامه ای با استناد به قطعنامه 2231 هستند که زمینه های استمرار تحریم تسلیحاتی ایران فراهم شود تا آمریکا در چارچوب انتخابات نوامبر سال جاری شاهد پیروزی ترامپ باشد. ترامپ هم اکنون بر اساس پارادیم آشوب و دکترین بازیگر دیوانه خود و در سطح (Mega Policy) یا سیاست کلان ابهام و پیچیدگی و با تکیه بر استراتژی جوجیتسو، همواره اعلام می کند که آمریکا آمادگی مذاکره با ایران در زمینه های گوناگون را دارد و به خوبی به این امر واقف است که بر اساس موضع رهبر جمهوری اسلامی ایران که تصمیم گیرنده نهایی در عرصه های گوناگون سیاسی است و نه تنها در جایگاه سیاسی بالاترین قدرت را دارا است بلکه از منظر شریعت نیز به عنوان ولی فقیه می تواند احکام حکومتی متکی بر مشروعیت دینی را صادر کند. ترامپ می داند که رهبری ایران همواره مذاکره با آمریکا را نفی و جهت گیری انقلابی را نسبت به مذاکره ترویج کرده است و در نهایت نیز مذاکره ای در کار نخواهد بود و ایران با عدم پذیرش مذاکره ای که آمریکا بارها از آن سخن به میان آورده است، زمینه واگرایی افکار عمومی در مناطق جغرافیایی گوناگون از جمله ابعاد منطقه ای و بین المللی به نفع ایالات متحده آمریکا می شود. در نتیجه آنچه که هم اکنون در خصوص آژانس بین المللی انرژی اتمی مطرح است حلقه ای از حلقه های شکل دادن مجدد به آرایش منطقه ای و بین المللی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران است.

اشاره کردید که عدم پذیرش مذاکره از سوی ایران اوضاع را به نفع ایالات متحده بهتر خواهد کرد؛ اما تحرکات اخیر ترامپ نشان می دهد که موضوع ایران در سبد رأی او تأثیرگذار خواهد بود. به نظر شما اینطور نیست؟

نیاز ترامپ به مساله ایران درصدی از سبد آرای او در انتخابات 2020 را شکل می دهد. همانگونه که مساله کره شمالی هم درصدی را به خود اختصاص داده است. برای مردم آمریکا آن چه که بیشتر مهم است مسائل سیاست داخلی به ویژه مسائل اقتصادی و رفاه است. اگر ترامپ در آمریکا وضعیتش به جایی برسد که نیاز به سبد رأی از سوی تهران داشته باشد، در انتهای این مساله می تواند مانند بوش پسر در حمله به عراق عمل کند. بوش پسر نیز در انتخابات درگیر بود و برای اینکه بتواند بر رقیب دموکراتش پیروز شود قبل از انتخابات و در وقت باقی مانده کمی از دور دوم انتخابات تصمیم به حمله علیه عراق گرفت. لذا ناامیدی ترامپ در پیروز شدن در انتخابات نیز اگر نیازی به آرای مردم آمریکا با موضوع ایران داشته باشد می تواند حتی قبل از انتخابات برای ایران خطرناک باشد. به عبارت دیگر اگر ما میزان رأی موجود در سبد ترامپ در ارتباط با موضوع ایران را بسیار بالا بدانیم همانند شمشیر دولبه عمل خواهد کرد. بدین معنا که در یک لبه آن ترامپ از مذاکره سخن می گوید و در لبه دیگر اگر مذاکره ای صورت نپذیرد او با آمادگی افکار عمومی می تواند وارد عملیات نظامی محدود علیه ایران شود و این پیام را به جامعه ارسال کند که در برابر ایران موضع گیری کرده و از طرف دیگر با توجه به تکرار درخواست آمادگی آمریکا برای مذاکره در همه زمینه ها، این ایران بود که مذاکره را نپذیرفت. این می تواند در لبه دیگر شمشیر افزایش سطح درگیری نظامی را بالا ببرد. حتی با وجود اینکه در کمپین انتخاباتی سال 2016 ترامپ همواره تاکید می کرد که در صورت ورود به کاخ سفید با هیچ کشوری وارد جنگ نخواهد شد.

رئیس جمهور آمریکا با توجه به موفقیت کشورش در شورای حکام، تلاش دارد در راستای محدودسازی معاملات تسلیحاتی ایران توجه پیش نویسی به شورای امنیت سازمان ملل بفرستد و با همکاری تروئیکای اروپا که در آژانس بین المللی انرژی اتمی بار دیگر زمینه های فعال کردن بند ماشه را فراهم ساخته، موفقیت نسبی را بدست آورد و با عبور از بحران کرونا و تظاهرات نژادپرستی در نتیجه قتل جورج فلوید زمینه های مجددی را برای احیای اقتصاد آمریکا به وجود بیاورد تا نگرانی های موجود در کمپین انتخاباتی از بین روند. آنچه که هم اکنون از آمریکا مخابره می شود بیشتر نمایانگر اصطکاکی ضعیف میان ترامپ و بایدن است که شرایط را به نفع بایدن رقم می زند. اما ترامپ مرد آخرین لحظه ها بوده است و در انتخابات گذشته و سابقه تجاری خود همواره نشان داده که در آخرین لحظه برگ برنده ای را رو می کند. باید منتظر بود و دید که آیا او به زمانی خواهد رسید که در سبد آرای خود به وضعیتی روی آورد که موجب تزاحم بیشتر با تهران شود. آنچه که بدیهی است تهران به سادگی پای میز مذاکره نخواه نشست. ایران باتوجه به جهت گیری های انقلابی با مرکزیت مبارزه با آمریکا به خوبی وقوف دارد که اگر پای میز مذاکره با واشنگتن بنشیند باید امتیازات فراوانی بدهد. اگر امتیاز زیادی هم به آمریکا ندهد در جنگ حیثیت و ابهت ایدئولوژی دینی خود در مبارزه با آمریکا جایگاه خود را از دست داده است و آنچه که جهت گیری انقلابی خوانده می شود در درون خود و حلقه طرفداران خویش دچار نوعی اختلال گفتمانی و در واقع لغزش های مهار نشده ایدئولوژیک خواهد شد.

با این اوضاع معتقدید که از موضع قدرت نیز ایران نمی تواند با آمریکا وارد گفتگو شود؟

با شرایطی که پیش آمده نمی توان با نرمش قهرمانانه وارد عمل شد، بلکه در این صورت آن را باید عقب نشینی نامید چرا که آمریکایی ها 12 خواسته از ایران دارند. هر کدام از این 12 مورد اگر عملی شود انقلاب اسلامی از آنچه که خود را "انقلابی" نامیده است تهی خواهد شد و می تواند پایانی بر انقلاب اسلامی در افکار عمومی جهان تلقی شود.

پس با وجود این بن بست چه رویکردی را باید در پیش گرفت؟

چند سال پیش بود که گفتم باید تکلیف ایران با آمریکا معین شود. باید یک نه بزرگ و یا یک آری بزرگ به آمریکا بگوییم. اما صحبت از افزایش سانتریفیوژها و گرفتن امتیاز از آمریکا شد. حالا شاهد افزایش سانتریفیوژها و تحمیل هزینه های سنگین هستیم. در صورت خروج از ان پی تی نیز کشور متحمل هزینه های سنگین خواهد شد و اگر مجلس آن را تصویب کند باید پاسخگوی تبعات آن باشد.

از همه مهمتر اینکه از لحاظ اقتصادی در وضعیت بحرانی به سر می بریم و شاهد افزایش دلار به مرز 20هزار تومان هستیم که قطعا قیمت واقعی آن بیشتر است. این قیمت را با زمان پیش از انقلاب مقایسه کنید؛ زمانی که دلار حدود 6 تومان بود. از زمان انقلاب اسلامی ما شاهد روی کار آمدن 6 رئیس جمهور بودیم و باید بپرسیم که چه بر سر کشور آمده است؟ نه تنها از لحاظ اقتصادی بلکه در دیگر موضوعات دیگر. مسائل به این مهمی و حیاتی اصلا جای شوخی ندارد و باید با جدیت بررسی شود. حتی پیروزی بایدن و دموکرات ها نیز برای ما فرقی نمی کند و اخیرا شاهد رونمایی از بسته تحریمی در کنگره بودیم که فقط مختص جمهوری خواهان نیست و دو حزبی بوده است. مشاور انتخابی و امنیت ملی بایدن در صورت پیروزی وی گفته است که سیاست های آمریکا در قبال تهران فرقی نخواهد کرد و همان سیاست های تحریمی ادامه خواهند یافت.

بیعت ترامپ با کشورهای ضعیف ولی پولدار عربی

 ولی‌رضا نصر،

مشاور خاورمیانه باراک اوباما

 و رئیس مدرسه مطالعات بین‌المللی پیشرفته دانشگاه جان هاپکینز

 وی طی مقاله‌‌ای  در نیویورک‌تایمز نوشت: 


در تنش‌ها و تک و پاتک‌های غیرمنتظره‌ای که این ماه بین ایران و ایالات‌متحده رد و بدل شدند، هر دو طرف مقابل را به مبارزه طلبیدند. مایک پمپئو، وزیرخارجه ایالات‌متحده هدف آمریکا را تحت عنوان «تقابل و مهار» در برابر ایران تعریف می‌کند. از سوی دیگر حاکمان ایران نیز تاکید دارند تا زمانی که نظامیان آمریکایی از منطقه خارج نشوند، از شرایط رضایت ندارند. ممکن است تقابل و مهار ایران از دید کاخ ‌سفید عاقلانه به نظر آید، اما آنچه که یک بار در گذشته موثر بوده این بار خاصیت خود را از دست داده است. دونالد ترامپ اکنون با خاورمیانه‌ای مواجه است که به‌طور وسیعی با تجربه روسای‌جمهور پیشین خود متفاوت است.

برای چندین دهه، آمریکا تلاش می‌کرد تا ایران انقلابی را مهار کند و این سیاست نیز تا حدی به‌دلیل حساب واشنگتن بر دیکتاتوری‌های عربی موثر واقع شد. سپس آمریکا تصمیم گرفت به عراق حمله نظامی کند و در نتیجه رژیم صدام حسین، دیکتاتور وقت عراق سرنگون شد؛ فردی که برخی از اعراب او را مانعی برای توسعه نفوذ ایران در منطقه می‌دیدند. امروز آمریکا هنوز نتوانسته است با عراق نوین یک اتحاد شکل دهد، مصر هنوز درگیر زخم‌های برجا مانده از بهار عربی در سال ۲۰۱۱ است و سوریه که زمانی قدرت سوم جهان عرب بود، اکنون قدرتش محدود بر کاغذ است.  

از این‌رو ترامپ تصمیم گرفته است تا برای استقرار مجدد نظم کهنه منطقه، نگاه خود را به سوی کشورهای عربی حاشیه خلیج‌فارس معطوف سازد که در این چند سال آسیب کمتری را متحمل شده‌اند. اما همین کشورهای عربی کوچک نیز تاکنون به روابط با قدرت‌های جهان عرب عادت کرده‌اند و اکنون همین قدرت‌ها درگیر هرج‌ومرج هستند. بدون حمایت آنها، حکومت‌های حاشیه خلیج‌فارس توان نظامی لازم را برای کمک به آمریکا در مسیر تقابل کهنه خود با ایران ندارند، چه برسد به اینکه بتوانند نفوذ ایران در منطقه را محدود کنند.

برای نمونه، تلاش‌ها به رهبری سعودی‌ها برای از میان برداشتن نفوذ ایرانی‌ها در یمن موجب ایجاد باتلاقی برای ریاض شده و این امکان را فراهم ساخته ‌است تا ایران در شبه‌جزیره عربی نفوذ کند.  به‌علاوه حکومت‌های عربی حاشیه خلیج‌فارس که ترامپ آنها را خط مقدم محدودسازی نفوذ ایران می‌بیند، علیه ایران اتحادی ندارند. عربستان سعودی و امارات متحده عربی سه سال است که با قطر وارد منازعه شده‌اند و این امر موجب بروز شکاف بین حکومت‌های امیرنشین حاشیه خلیج‌فارس شده و بذر تفرقه را در بین اعراب سنی کاشته است. این موضوع امید آمریکا برای ایجاد یک جبهه متحد عربی علیه ایران را ناامید کرده است. شورای همکاری کشورهای حاشیه خلیج‌فارس که آمریکا در تاسیس آن به‌عنوان سدی در مسیر ایران نقش داشت، تنها روی کاغذ معنا دارد. شورای همکاری همچنان بر لزوم تداوم محاصره سیاسی و اقتصادی قطر اصرار می‌ورزد؛ رویه‌ای که موجب شده کشورهایی نظیر کویت و عمان تهدید عربستان را نسبت به ایران جدی‌تر بدانند. برای قطر، کویت و عمان، ایران نقش موازنه‌سازی حفاظت از آنها را در برابر سیاست‌های رادیکال سعودی‌ها ایفا می‌کند. حکومت‌های امیرنشین خلیج‌فارس نظیر عربستان سعودی، قطر، عمان، کویت و امارات می‌توانند پایگاه‌های نظامی را در اختیار آمریکا قرار دهند اما همان‌گونه که حملات اخیر پهپادی و موشکی به تاسیسات نفتی عربستان نشان داد، این حکومت‌ها به تنهایی حریفی برای ایران محسوب نمی‌شوند.

به‌علاوه این کشورها نگرانی‌های عمیقی را نیز نسبت به تاثیر یک جنگ بر اقتصاد خود دارند و نشانه‌هایی از این نگرانی را می‌توان در رفتار برخی از آنها در ماه‌های اخیر به وضوح دید. امارات‌متحده کانال‌هایی از گفت‌وگو را با ایران گشوده است تا تنش‌ها با تهران را کاهش دهد. براساس گفته عادل عبدالمهدی، نخست‌وزیر عراق زمانی که قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس در بغداد و توسط آمریکا ترور شد حامل پاسخ تهران به پیام سعودی‌ها بود که توسط عبدالمهدی به تهران داده بودند. البته که حکومت‌های شیخ‌نشین عربی از تداوم فشار آمریکا بر ایران حمایت می‌کنند، اما همزمان تلاش می‌کنند تا تنش‌ها با تهران را کاهش دهند و به این ترتیب در سیاست آمریکایی‌ها مبنی بر مهار ایران توسط کشورهای عربی منطقه حفره‌های عظیمی ایجاد شده است. ایران نیز دیگر چالش مشابه با چالش سال‌های قبل [برای آمریکا] نیست که زمانی استراتژیست‌های آمریکایی برای مقابله با آن از سیاست‌ محدودسازی استفاده می‌کردند. درست است که نارضایتی‌هایی نسبت به سیاست‌های ایران وجود دارد و این شاید همان نقطه‌ای است که واشنگتن را مجاب ساخته ایران در حالت ضعف قرار گرفته است.

اما حکومت ایران به اندازه ارزیابی‌های واشنگتن ضعیف نشده و ترور قاسم سلیمانی تنها حکومت ایران را تقویت کرده است. مشاهده دریای مردمی شرکت‌کننده در خاکسپاری سلیمانی به مقامات اعتماد ‌به نفس رویارویی با ایالات‌متحده را داده است. ترامپ به خوبی درک نکرده که جایگاه ایران در منطقه قوی‌تر از زمانی است که ایالات‌متحده راهبرد محدود کردن «تهدید جمهوری اسلامی» را کلید زد. ایران برای مقابله با فشار آمریکا به روابط فرهنگی عمیقش با مسلمانان شیعه و شبکه‌ای از شبه‌نظامیان و نیابتی‌ها در منطقه متکی است.

خروج از برجام نیز گام دیگری بود که ترامپ در مسیر از بین بردن برتری آمریکا در مهار «جاه‌طلبی‌‌های» ایران برداشت. اکنون تهران علاوه بر بازگشت به برنامه هسته‌ای خود در زمینه موشک‌های بالستیک، پهپادها و قابلیت‌های سایبری نیز سرمایه‌گذاری سنگینی انجام داده است. اگرچه اعتراضات در عراق و لبنان، شکاف‌های راهبرد منطقه‌ای ایران را نمایان کرد، اما ترور ژنرال سلیمانی به ایران در بازیابی نفوذش در عراق کمک کرد و خشم مردم را به سوی رفتار منطقه‌ای آمریکا چرخش داد. تصمیم آمریکا برای ترور قاسم سلیمانی تصویب خروج نیروهای آمریکایی از عراق را در پارلمان این کشور به همراه داشت.

اکنون آمریکا برای ایران تهدیدی بزرگ‌تر از هر هرج‌ومرج منطقه‌ای است. بنابراین اگر آمریکا در منطقه باقی بماند باید با بی‌ثباتی، جنگ‌های نیابتی، تروریسم، موج پناهندگان و بحران‌های سیاسی در بخش‌های وسیعی از منطقه- از افغانستان تا شامات- مقابله کند.  ایالات‌متحده اکنون برای مهار ایران باید قدرت و ثبات را به جهان عرب بازگرداند. باراک اوباما به درستی درک کرده بود که کاهش تنش‌ها با ایران بهتر و خردمندانه‌تر از تلاش برای جنگ با آن در یک جهان عربی درهم‌ شکسته است. اگر تنش‌ها از کنترل خارج شود، جنگ بی‌‌پایان دیگری این بار با کشوری در خواهد گرفت که جمعیتی ۸۰ میلیونی، خشمگین و متحد دارد. ترامپ برای رسیدن به راهبردی با دوام باید به فراتر از «تقابل و محدودسازی» بنگرد، در غیراین‌ صورت آمریکا در باتلاقی تازه در خاورمیانه گرفتار خواهد شد. ولی‌رضا نصر، مشاور خاورمیانه باراک اوباما و رئیس مدرسه مطالعات بین‌المللی پیشرفته دانشگاه جان هاپکینز در مقاله‌‌ای با تاکید بر اینکه آمریکا نمی‌تواند برای مهار ایران روی کشورهای عربی منطقه که اکنون در ضعف و تفرقه به سر می‌برند حسابی باز کند، در نیویورک‌تایمز نوشت: در تنش‌ها و تک و پاتک‌های غیرمنتظره‌ای که این ماه بین ایران و ایالات‌متحده رد و بدل شدند، هر دو طرف مقابل را به مبارزه طلبیدند. مایک پمپئو، وزیرخارجه ایالات‌متحده هدف آمریکا را تحت عنوان «تقابل و مهار» در برابر ایران تعریف می‌کند. از سوی دیگر حاکمان ایران نیز تاکید دارند تا زمانی که نظامیان آمریکایی از منطقه خارج نشوند، از شرایط رضایت ندارند. ممکن است تقابل و مهار ایران از دید کاخ ‌سفید عاقلانه به نظر آید، اما آنچه که یک بار در گذشته موثر بوده این بار خاصیت خود را از دست داده است. دونالد ترامپ اکنون با خاورمیانه‌ای مواجه است که به‌طور وسیعی با تجربه روسای‌جمهور پیشین خود متفاوت است.

برای چندین دهه، آمریکا تلاش می‌کرد تا ایران انقلابی را مهار کند و این سیاست نیز تا حدی به‌دلیل حساب واشنگتن بر دیکتاتوری‌های عربی موثر واقع شد. سپس آمریکا تصمیم گرفت به عراق حمله نظامی کند و در نتیجه رژیم صدام حسین، دیکتاتور وقت عراق سرنگون شد؛ فردی که برخی از اعراب او را مانعی برای توسعه نفوذ ایران در منطقه می‌دیدند. امروز آمریکا هنوز نتوانسته است با عراق نوین یک اتحاد شکل دهد، مصر هنوز درگیر زخم‌های برجا مانده از بهار عربی در سال ۲۰۱۱ است و سوریه که زمانی قدرت سوم جهان عرب بود، اکنون قدرتش محدود بر کاغذ است.  

از این‌رو ترامپ تصمیم گرفته است تا برای استقرار مجدد نظم کهنه منطقه، نگاه خود را به سوی کشورهای عربی حاشیه خلیج‌فارس معطوف سازد که در این چند سال آسیب کمتری را متحمل شده‌اند. اما همین کشورهای عربی کوچک نیز تاکنون به روابط با قدرت‌های جهان عرب عادت کرده‌اند و اکنون همین قدرت‌ها درگیر هرج‌ومرج هستند. بدون حمایت آنها، حکومت‌های حاشیه خلیج‌فارس توان نظامی لازم را برای کمک به آمریکا در مسیر تقابل کهنه خود با ایران ندارند، چه برسد به اینکه بتوانند نفوذ ایران در منطقه را محدود کنند.

برای نمونه، تلاش‌ها به رهبری سعودی‌ها برای از میان برداشتن نفوذ ایرانی‌ها در یمن موجب ایجاد باتلاقی برای ریاض شده و این امکان را فراهم ساخته ‌است تا ایران در شبه‌جزیره عربی نفوذ کند.  به‌علاوه حکومت‌های عربی حاشیه خلیج‌فارس که ترامپ آنها را خط مقدم محدودسازی نفوذ ایران می‌بیند، علیه ایران اتحادی ندارند. عربستان سعودی و امارات متحده عربی سه سال است که با قطر وارد منازعه شده‌اند و این امر موجب بروز شکاف بین حکومت‌های امیرنشین حاشیه خلیج‌فارس شده و بذر تفرقه را در بین اعراب سنی کاشته است. این موضوع امید آمریکا برای ایجاد یک جبهه متحد عربی علیه ایران را ناامید کرده است. شورای همکاری کشورهای حاشیه خلیج‌فارس که آمریکا در تاسیس آن به‌عنوان سدی در مسیر ایران نقش داشت، تنها روی کاغذ معنا دارد. شورای همکاری همچنان بر لزوم تداوم محاصره سیاسی و اقتصادی قطر اصرار می‌ورزد؛ رویه‌ای که موجب شده کشورهایی نظیر کویت و عمان تهدید عربستان را نسبت به ایران جدی‌تر بدانند. برای قطر، کویت و عمان، ایران نقش موازنه‌سازی حفاظت از آنها را در برابر سیاست‌های رادیکال سعودی‌ها ایفا می‌کند. حکومت‌های امیرنشین خلیج‌فارس نظیر عربستان سعودی، قطر، عمان، کویت و امارات می‌توانند پایگاه‌های نظامی را در اختیار آمریکا قرار دهند اما همان‌گونه که حملات اخیر پهپادی و موشکی به تاسیسات نفتی عربستان نشان داد، این حکومت‌ها به تنهایی حریفی برای ایران محسوب نمی‌شوند.

به‌علاوه این کشورها نگرانی‌های عمیقی را نیز نسبت به تاثیر یک جنگ بر اقتصاد خود دارند و نشانه‌هایی از این نگرانی را می‌توان در رفتار برخی از آنها در ماه‌های اخیر به وضوح دید. امارات‌متحده کانال‌هایی از گفت‌وگو را با ایران گشوده است تا تنش‌ها با تهران را کاهش دهد. براساس گفته عادل عبدالمهدی، نخست‌وزیر عراق زمانی که قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس در بغداد و توسط آمریکا ترور شد حامل پاسخ تهران به پیام سعودی‌ها بود که توسط عبدالمهدی به تهران داده بودند. البته که حکومت‌های شیخ‌نشین عربی از تداوم فشار آمریکا بر ایران حمایت می‌کنند، اما همزمان تلاش می‌کنند تا تنش‌ها با تهران را کاهش دهند و به این ترتیب در سیاست آمریکایی‌ها مبنی بر مهار ایران توسط کشورهای عربی منطقه حفره‌های عظیمی ایجاد شده است. ایران نیز دیگر چالش مشابه با چالش سال‌های قبل [برای آمریکا] نیست که زمانی استراتژیست‌های آمریکایی برای مقابله با آن از سیاست‌ محدودسازی استفاده می‌کردند. درست است که نارضایتی‌هایی نسبت به سیاست‌های ایران وجود دارد و این شاید همان نقطه‌ای است که واشنگتن را مجاب ساخته ایران در حالت ضعف قرار گرفته است.

اما حکومت ایران به اندازه ارزیابی‌های واشنگتن ضعیف نشده و ترور قاسم سلیمانی تنها حکومت ایران را تقویت کرده است. مشاهده دریای مردمی شرکت‌کننده در خاکسپاری سلیمانی به مقامات اعتماد ‌به نفس رویارویی با ایالات‌متحده را داده است. ترامپ به خوبی درک نکرده که جایگاه ایران در منطقه قوی‌تر از زمانی است که ایالات‌متحده راهبرد محدود کردن «تهدید جمهوری اسلامی» را کلید زد. ایران برای مقابله با فشار آمریکا به روابط فرهنگی عمیقش با مسلمانان شیعه و شبکه‌ای از شبه‌نظامیان و نیابتی‌ها در منطقه متکی است.

خروج از برجام نیز گام دیگری بود که ترامپ در مسیر از بین بردن برتری آمریکا در مهار «جاه‌طلبی‌‌های» ایران برداشت. اکنون تهران علاوه بر بازگشت به برنامه هسته‌ای خود در زمینه موشک‌های بالستیک، پهپادها و قابلیت‌های سایبری نیز سرمایه‌گذاری سنگینی انجام داده است. اگرچه اعتراضات در عراق و لبنان، شکاف‌های راهبرد منطقه‌ای ایران را نمایان کرد، اما ترور ژنرال سلیمانی به ایران در بازیابی نفوذش در عراق کمک کرد و خشم مردم را به سوی رفتار منطقه‌ای آمریکا چرخش داد. تصمیم آمریکا برای ترور قاسم سلیمانی تصویب خروج نیروهای آمریکایی از عراق را در پارلمان این کشور به همراه داشت.

اکنون آمریکا برای ایران تهدیدی بزرگ‌تر از هر هرج‌ومرج منطقه‌ای است. بنابراین اگر آمریکا در منطقه باقی بماند باید با بی‌ثباتی، جنگ‌های نیابتی، تروریسم، موج پناهندگان و بحران‌های سیاسی در بخش‌های وسیعی از منطقه- از افغانستان تا شامات- مقابله کند.  ایالات‌متحده اکنون برای مهار ایران باید قدرت و ثبات را به جهان عرب بازگرداند. باراک اوباما به درستی درک کرده بود که کاهش تنش‌ها با ایران بهتر و خردمندانه‌تر از تلاش برای جنگ با آن در یک جهان عربی درهم‌ شکسته است. اگر تنش‌ها از کنترل خارج شود، جنگ بی‌‌پایان دیگری این بار با کشوری در خواهد گرفت که جمعیتی ۸۰ میلیونی، خشمگین و متحد دارد. ترامپ برای رسیدن به راهبردی با دوام باید به فراتر از «تقابل و محدودسازی» بنگرد، در غیراین‌ صورت آمریکا در باتلاقی تازه در خاورمیانه گرفتار خواهد شد. ولی‌رضا نصر، مشاور خاورمیانه باراک اوباما و رئیس مدرسه مطالعات بین‌المللی پیشرفته دانشگاه جان هاپکینز در مقاله‌‌ای با تاکید بر اینکه آمریکا نمی‌تواند برای مهار ایران روی کشورهای عربی منطقه که اکنون در ضعف و تفرقه به سر می‌برند حسابی باز کند، در نیویورک‌تایمز نوشت: در تنش‌ها و تک و پاتک‌های غیرمنتظره‌ای که این ماه بین ایران و ایالات‌متحده رد و بدل شدند، هر دو طرف مقابل را به مبارزه طلبیدند. مایک پمپئو، وزیرخارجه ایالات‌متحده هدف آمریکا را تحت عنوان «تقابل و مهار» در برابر ایران تعریف می‌کند. از سوی دیگر حاکمان ایران نیز تاکید دارند تا زمانی که نظامیان آمریکایی از منطقه خارج نشوند، از شرایط رضایت ندارند. ممکن است تقابل و مهار ایران از دید کاخ ‌سفید عاقلانه به نظر آید، اما آنچه که یک بار در گذشته موثر بوده این بار خاصیت خود را از دست داده است. دونالد ترامپ اکنون با خاورمیانه‌ای مواجه است که به‌طور وسیعی با تجربه روسای‌جمهور پیشین خود متفاوت است.

برای چندین دهه، آمریکا تلاش می‌کرد تا ایران انقلابی را مهار کند و این سیاست نیز تا حدی به‌دلیل حساب واشنگتن بر دیکتاتوری‌های عربی موثر واقع شد. سپس آمریکا تصمیم گرفت به عراق حمله نظامی کند و در نتیجه رژیم صدام حسین، دیکتاتور وقت عراق سرنگون شد؛ فردی که برخی از اعراب او را مانعی برای توسعه نفوذ ایران در منطقه می‌دیدند. امروز آمریکا هنوز نتوانسته است با عراق نوین یک اتحاد شکل دهد، مصر هنوز درگیر زخم‌های برجا مانده از بهار عربی در سال ۲۰۱۱ است و سوریه که زمانی قدرت سوم جهان عرب بود، اکنون قدرتش محدود بر کاغذ است.  

از این‌رو ترامپ تصمیم گرفته است تا برای استقرار مجدد نظم کهنه منطقه، نگاه خود را به سوی کشورهای عربی حاشیه خلیج‌فارس معطوف سازد که در این چند سال آسیب کمتری را متحمل شده‌اند. اما همین کشورهای عربی کوچک نیز تاکنون به روابط با قدرت‌های جهان عرب عادت کرده‌اند و اکنون همین قدرت‌ها درگیر هرج‌ومرج هستند. بدون حمایت آنها، حکومت‌های حاشیه خلیج‌فارس توان نظامی لازم را برای کمک به آمریکا در مسیر تقابل کهنه خود با ایران ندارند، چه برسد به اینکه بتوانند نفوذ ایران در منطقه را محدود کنند.

برای نمونه، تلاش‌ها به رهبری سعودی‌ها برای از میان برداشتن نفوذ ایرانی‌ها در یمن موجب ایجاد باتلاقی برای ریاض شده و این امکان را فراهم ساخته ‌است تا ایران در شبه‌جزیره عربی نفوذ کند.  به‌علاوه حکومت‌های عربی حاشیه خلیج‌فارس که ترامپ آنها را خط مقدم محدودسازی نفوذ ایران می‌بیند، علیه ایران اتحادی ندارند. عربستان سعودی و امارات متحده عربی سه سال است که با قطر وارد منازعه شده‌اند و این امر موجب بروز شکاف بین حکومت‌های امیرنشین حاشیه خلیج‌فارس شده و بذر تفرقه را در بین اعراب سنی کاشته است. این موضوع امید آمریکا برای ایجاد یک جبهه متحد عربی علیه ایران را ناامید کرده است. شورای همکاری کشورهای حاشیه خلیج‌فارس که آمریکا در تاسیس آن به‌عنوان سدی در مسیر ایران نقش داشت، تنها روی کاغذ معنا دارد. شورای همکاری همچنان بر لزوم تداوم محاصره سیاسی و اقتصادی قطر اصرار می‌ورزد؛ رویه‌ای که موجب شده کشورهایی نظیر کویت و عمان تهدید عربستان را نسبت به ایران جدی‌تر بدانند. برای قطر، کویت و عمان، ایران نقش موازنه‌سازی حفاظت از آنها را در برابر سیاست‌های رادیکال سعودی‌ها ایفا می‌کند. حکومت‌های امیرنشین خلیج‌فارس نظیر عربستان سعودی، قطر، عمان، کویت و امارات می‌توانند پایگاه‌های نظامی را در اختیار آمریکا قرار دهند اما همان‌گونه که حملات اخیر پهپادی و موشکی به تاسیسات نفتی عربستان نشان داد، این حکومت‌ها به تنهایی حریفی برای ایران محسوب نمی‌شوند.

به‌علاوه این کشورها نگرانی‌های عمیقی را نیز نسبت به تاثیر یک جنگ بر اقتصاد خود دارند و نشانه‌هایی از این نگرانی را می‌توان در رفتار برخی از آنها در ماه‌های اخیر به وضوح دید. امارات‌متحده کانال‌هایی از گفت‌وگو را با ایران گشوده است تا تنش‌ها با تهران را کاهش دهد. براساس گفته عادل عبدالمهدی، نخست‌وزیر عراق زمانی که قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس در بغداد و توسط آمریکا ترور شد حامل پاسخ تهران به پیام سعودی‌ها بود که توسط عبدالمهدی به تهران داده بودند. البته که حکومت‌های شیخ‌نشین عربی از تداوم فشار آمریکا بر ایران حمایت می‌کنند، اما همزمان تلاش می‌کنند تا تنش‌ها با تهران را کاهش دهند و به این ترتیب در سیاست آمریکایی‌ها مبنی بر مهار ایران توسط کشورهای عربی منطقه حفره‌های عظیمی ایجاد شده است. ایران نیز دیگر چالش مشابه با چالش سال‌های قبل [برای آمریکا] نیست که زمانی استراتژیست‌های آمریکایی برای مقابله با آن از سیاست‌ محدودسازی استفاده می‌کردند. درست است که نارضایتی‌هایی نسبت به سیاست‌های ایران وجود دارد و این شاید همان نقطه‌ای است که واشنگتن را مجاب ساخته ایران در حالت ضعف قرار گرفته است.

اما حکومت ایران به اندازه ارزیابی‌های واشنگتن ضعیف نشده و ترور قاسم سلیمانی تنها حکومت ایران را تقویت کرده است. مشاهده دریای مردمی شرکت‌کننده در خاکسپاری سلیمانی به مقامات اعتماد ‌به نفس رویارویی با ایالات‌متحده را داده است. ترامپ به خوبی درک نکرده که جایگاه ایران در منطقه قوی‌تر از زمانی است که ایالات‌متحده راهبرد محدود کردن «تهدید جمهوری اسلامی» را کلید زد. ایران برای مقابله با فشار آمریکا به روابط فرهنگی عمیقش با مسلمانان شیعه و شبکه‌ای از شبه‌نظامیان و نیابتی‌ها در منطقه متکی است.

خروج از برجام نیز گام دیگری بود که ترامپ در مسیر از بین بردن برتری آمریکا در مهار «جاه‌طلبی‌‌های» ایران برداشت. اکنون تهران علاوه بر بازگشت به برنامه هسته‌ای خود در زمینه موشک‌های بالستیک، پهپادها و قابلیت‌های سایبری نیز سرمایه‌گذاری سنگینی انجام داده است. اگرچه اعتراضات در عراق و لبنان، شکاف‌های راهبرد منطقه‌ای ایران را نمایان کرد، اما ترور ژنرال سلیمانی به ایران در بازیابی نفوذش در عراق کمک کرد و خشم مردم را به سوی رفتار منطقه‌ای آمریکا چرخش داد. تصمیم آمریکا برای ترور قاسم سلیمانی تصویب خروج نیروهای آمریکایی از عراق را در پارلمان این کشور به همراه داشت.

اکنون آمریکا برای ایران تهدیدی بزرگ‌تر از هر هرج‌ومرج منطقه‌ای است. بنابراین اگر آمریکا در منطقه باقی بماند باید با بی‌ثباتی، جنگ‌های نیابتی، تروریسم، موج پناهندگان و بحران‌های سیاسی در بخش‌های وسیعی از منطقه- از افغانستان تا شامات- مقابله کند.  ایالات‌متحده اکنون برای مهار ایران باید قدرت و ثبات را به جهان عرب بازگرداند. باراک اوباما به درستی درک کرده بود که کاهش تنش‌ها با ایران بهتر و خردمندانه‌تر از تلاش برای جنگ با آن در یک جهان عربی درهم‌ شکسته است. اگر تنش‌ها از کنترل خارج شود، جنگ بی‌‌پایان دیگری این بار با کشوری در خواهد گرفت که جمعیتی ۸۰ میلیونی، خشمگین و متحد دارد. ترامپ برای رسیدن به راهبردی با دوام باید به فراتر از «تقابل و محدودسازی» بنگرد، در غیراین‌ صورت آمریکا در باتلاقی تازه در خاورمیانه گرفتار خواهد شد.

محتوای چالش ایران و آمریکا


چنانکه همه می‌دانند، بینش سیاستمداران متفاوت با بینش خردمندان و خیرخواهان است. رفتارها و حرکات آنها ریشۀ حسابگرانه و نفع‌گرایانه دارد. از منظر ایشان، حیات بشری چیزی جز «بازی» و «منفعت‌جویی» نیست. از این لحاظ ترتیب، دنیای امروزی سیاست هم دیگر افلاطونی و ارسطویی نیست، بلکه ماکیاولیستی و هابزی شده است. عقل سیاستمداران در تشخیص خیر و مصلحت تا حدّ جلب رضایت و حمایت رأی‌دهندگان تنزل پیدا می‌کند؛ به طوری که در این راه بعید نیست به کشتار هم روی آورند.............

   

 



یک روی سیاست‌ورزی در عرصۀ بین‌الملل همین بی‌قانونی جنگل‌وار است؛ یعنی تفرقه‌افکنی، اعزام تروریست، تخریب و غارت، نسل‌کشی و اجبار به مهاجرت، ملت‌سازی جعلی، براندازی حکومت‌ها، تأسیس کشورهای جدید و کلاً آنچه که ایجاد تغییرات ژئوپولیتیک می‌گویند. روی دیگر سیاست‌ورزی در عرصۀ بین‌الملل با لبخندهای دیپلماتیک، نشست در هتل‌ها و سالن‌های مجلل کنفرانس، امضای توافقات صلح، دست دادن‌های با شکوه، و فریب افکار عمومی جهان با کلمات زیبا و  وعده‌های دروغین به نمایش درمی‌آید. این دوگانۀ خشونت و مهربانی، هر دو جلوه‌هایی از یک مرام و مسلک ثابت در «سپهر سیاسی» است: بازی و ترفند برای نفع‌جویی و پُرکردن چشم طمع.

به ادبیات ایرانی ما، محیط سیاسی دنیا پر از «عمروعاص» و «معاویه» شده و شریعۀ آب در اکثر نقاط دنیا دست «یزید» افتاده است - بخوانید مثلاً جریان مبادلات بانکی با دلار! ... درهای سیاست دنیا تا اطلاع ثانوی بر همین پاشنه می‌گردد.