سیاست ایران و آمریکا- میانرشته ای متین

روابط بین الملل، دیپلماسی، امور خارجه، جنگ، صلح، مذاکره

سیاست ایران و آمریکا- میانرشته ای متین

روابط بین الملل، دیپلماسی، امور خارجه، جنگ، صلح، مذاکره

بیعت ترامپ با کشورهای ضعیف ولی پولدار عربی

 ولی‌رضا نصر،

مشاور خاورمیانه باراک اوباما

 و رئیس مدرسه مطالعات بین‌المللی پیشرفته دانشگاه جان هاپکینز

 وی طی مقاله‌‌ای  در نیویورک‌تایمز نوشت: 


در تنش‌ها و تک و پاتک‌های غیرمنتظره‌ای که این ماه بین ایران و ایالات‌متحده رد و بدل شدند، هر دو طرف مقابل را به مبارزه طلبیدند. مایک پمپئو، وزیرخارجه ایالات‌متحده هدف آمریکا را تحت عنوان «تقابل و مهار» در برابر ایران تعریف می‌کند. از سوی دیگر حاکمان ایران نیز تاکید دارند تا زمانی که نظامیان آمریکایی از منطقه خارج نشوند، از شرایط رضایت ندارند. ممکن است تقابل و مهار ایران از دید کاخ ‌سفید عاقلانه به نظر آید، اما آنچه که یک بار در گذشته موثر بوده این بار خاصیت خود را از دست داده است. دونالد ترامپ اکنون با خاورمیانه‌ای مواجه است که به‌طور وسیعی با تجربه روسای‌جمهور پیشین خود متفاوت است.

برای چندین دهه، آمریکا تلاش می‌کرد تا ایران انقلابی را مهار کند و این سیاست نیز تا حدی به‌دلیل حساب واشنگتن بر دیکتاتوری‌های عربی موثر واقع شد. سپس آمریکا تصمیم گرفت به عراق حمله نظامی کند و در نتیجه رژیم صدام حسین، دیکتاتور وقت عراق سرنگون شد؛ فردی که برخی از اعراب او را مانعی برای توسعه نفوذ ایران در منطقه می‌دیدند. امروز آمریکا هنوز نتوانسته است با عراق نوین یک اتحاد شکل دهد، مصر هنوز درگیر زخم‌های برجا مانده از بهار عربی در سال ۲۰۱۱ است و سوریه که زمانی قدرت سوم جهان عرب بود، اکنون قدرتش محدود بر کاغذ است.  

از این‌رو ترامپ تصمیم گرفته است تا برای استقرار مجدد نظم کهنه منطقه، نگاه خود را به سوی کشورهای عربی حاشیه خلیج‌فارس معطوف سازد که در این چند سال آسیب کمتری را متحمل شده‌اند. اما همین کشورهای عربی کوچک نیز تاکنون به روابط با قدرت‌های جهان عرب عادت کرده‌اند و اکنون همین قدرت‌ها درگیر هرج‌ومرج هستند. بدون حمایت آنها، حکومت‌های حاشیه خلیج‌فارس توان نظامی لازم را برای کمک به آمریکا در مسیر تقابل کهنه خود با ایران ندارند، چه برسد به اینکه بتوانند نفوذ ایران در منطقه را محدود کنند.

برای نمونه، تلاش‌ها به رهبری سعودی‌ها برای از میان برداشتن نفوذ ایرانی‌ها در یمن موجب ایجاد باتلاقی برای ریاض شده و این امکان را فراهم ساخته ‌است تا ایران در شبه‌جزیره عربی نفوذ کند.  به‌علاوه حکومت‌های عربی حاشیه خلیج‌فارس که ترامپ آنها را خط مقدم محدودسازی نفوذ ایران می‌بیند، علیه ایران اتحادی ندارند. عربستان سعودی و امارات متحده عربی سه سال است که با قطر وارد منازعه شده‌اند و این امر موجب بروز شکاف بین حکومت‌های امیرنشین حاشیه خلیج‌فارس شده و بذر تفرقه را در بین اعراب سنی کاشته است. این موضوع امید آمریکا برای ایجاد یک جبهه متحد عربی علیه ایران را ناامید کرده است. شورای همکاری کشورهای حاشیه خلیج‌فارس که آمریکا در تاسیس آن به‌عنوان سدی در مسیر ایران نقش داشت، تنها روی کاغذ معنا دارد. شورای همکاری همچنان بر لزوم تداوم محاصره سیاسی و اقتصادی قطر اصرار می‌ورزد؛ رویه‌ای که موجب شده کشورهایی نظیر کویت و عمان تهدید عربستان را نسبت به ایران جدی‌تر بدانند. برای قطر، کویت و عمان، ایران نقش موازنه‌سازی حفاظت از آنها را در برابر سیاست‌های رادیکال سعودی‌ها ایفا می‌کند. حکومت‌های امیرنشین خلیج‌فارس نظیر عربستان سعودی، قطر، عمان، کویت و امارات می‌توانند پایگاه‌های نظامی را در اختیار آمریکا قرار دهند اما همان‌گونه که حملات اخیر پهپادی و موشکی به تاسیسات نفتی عربستان نشان داد، این حکومت‌ها به تنهایی حریفی برای ایران محسوب نمی‌شوند.

به‌علاوه این کشورها نگرانی‌های عمیقی را نیز نسبت به تاثیر یک جنگ بر اقتصاد خود دارند و نشانه‌هایی از این نگرانی را می‌توان در رفتار برخی از آنها در ماه‌های اخیر به وضوح دید. امارات‌متحده کانال‌هایی از گفت‌وگو را با ایران گشوده است تا تنش‌ها با تهران را کاهش دهد. براساس گفته عادل عبدالمهدی، نخست‌وزیر عراق زمانی که قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس در بغداد و توسط آمریکا ترور شد حامل پاسخ تهران به پیام سعودی‌ها بود که توسط عبدالمهدی به تهران داده بودند. البته که حکومت‌های شیخ‌نشین عربی از تداوم فشار آمریکا بر ایران حمایت می‌کنند، اما همزمان تلاش می‌کنند تا تنش‌ها با تهران را کاهش دهند و به این ترتیب در سیاست آمریکایی‌ها مبنی بر مهار ایران توسط کشورهای عربی منطقه حفره‌های عظیمی ایجاد شده است. ایران نیز دیگر چالش مشابه با چالش سال‌های قبل [برای آمریکا] نیست که زمانی استراتژیست‌های آمریکایی برای مقابله با آن از سیاست‌ محدودسازی استفاده می‌کردند. درست است که نارضایتی‌هایی نسبت به سیاست‌های ایران وجود دارد و این شاید همان نقطه‌ای است که واشنگتن را مجاب ساخته ایران در حالت ضعف قرار گرفته است.

اما حکومت ایران به اندازه ارزیابی‌های واشنگتن ضعیف نشده و ترور قاسم سلیمانی تنها حکومت ایران را تقویت کرده است. مشاهده دریای مردمی شرکت‌کننده در خاکسپاری سلیمانی به مقامات اعتماد ‌به نفس رویارویی با ایالات‌متحده را داده است. ترامپ به خوبی درک نکرده که جایگاه ایران در منطقه قوی‌تر از زمانی است که ایالات‌متحده راهبرد محدود کردن «تهدید جمهوری اسلامی» را کلید زد. ایران برای مقابله با فشار آمریکا به روابط فرهنگی عمیقش با مسلمانان شیعه و شبکه‌ای از شبه‌نظامیان و نیابتی‌ها در منطقه متکی است.

خروج از برجام نیز گام دیگری بود که ترامپ در مسیر از بین بردن برتری آمریکا در مهار «جاه‌طلبی‌‌های» ایران برداشت. اکنون تهران علاوه بر بازگشت به برنامه هسته‌ای خود در زمینه موشک‌های بالستیک، پهپادها و قابلیت‌های سایبری نیز سرمایه‌گذاری سنگینی انجام داده است. اگرچه اعتراضات در عراق و لبنان، شکاف‌های راهبرد منطقه‌ای ایران را نمایان کرد، اما ترور ژنرال سلیمانی به ایران در بازیابی نفوذش در عراق کمک کرد و خشم مردم را به سوی رفتار منطقه‌ای آمریکا چرخش داد. تصمیم آمریکا برای ترور قاسم سلیمانی تصویب خروج نیروهای آمریکایی از عراق را در پارلمان این کشور به همراه داشت.

اکنون آمریکا برای ایران تهدیدی بزرگ‌تر از هر هرج‌ومرج منطقه‌ای است. بنابراین اگر آمریکا در منطقه باقی بماند باید با بی‌ثباتی، جنگ‌های نیابتی، تروریسم، موج پناهندگان و بحران‌های سیاسی در بخش‌های وسیعی از منطقه- از افغانستان تا شامات- مقابله کند.  ایالات‌متحده اکنون برای مهار ایران باید قدرت و ثبات را به جهان عرب بازگرداند. باراک اوباما به درستی درک کرده بود که کاهش تنش‌ها با ایران بهتر و خردمندانه‌تر از تلاش برای جنگ با آن در یک جهان عربی درهم‌ شکسته است. اگر تنش‌ها از کنترل خارج شود، جنگ بی‌‌پایان دیگری این بار با کشوری در خواهد گرفت که جمعیتی ۸۰ میلیونی، خشمگین و متحد دارد. ترامپ برای رسیدن به راهبردی با دوام باید به فراتر از «تقابل و محدودسازی» بنگرد، در غیراین‌ صورت آمریکا در باتلاقی تازه در خاورمیانه گرفتار خواهد شد. ولی‌رضا نصر، مشاور خاورمیانه باراک اوباما و رئیس مدرسه مطالعات بین‌المللی پیشرفته دانشگاه جان هاپکینز در مقاله‌‌ای با تاکید بر اینکه آمریکا نمی‌تواند برای مهار ایران روی کشورهای عربی منطقه که اکنون در ضعف و تفرقه به سر می‌برند حسابی باز کند، در نیویورک‌تایمز نوشت: در تنش‌ها و تک و پاتک‌های غیرمنتظره‌ای که این ماه بین ایران و ایالات‌متحده رد و بدل شدند، هر دو طرف مقابل را به مبارزه طلبیدند. مایک پمپئو، وزیرخارجه ایالات‌متحده هدف آمریکا را تحت عنوان «تقابل و مهار» در برابر ایران تعریف می‌کند. از سوی دیگر حاکمان ایران نیز تاکید دارند تا زمانی که نظامیان آمریکایی از منطقه خارج نشوند، از شرایط رضایت ندارند. ممکن است تقابل و مهار ایران از دید کاخ ‌سفید عاقلانه به نظر آید، اما آنچه که یک بار در گذشته موثر بوده این بار خاصیت خود را از دست داده است. دونالد ترامپ اکنون با خاورمیانه‌ای مواجه است که به‌طور وسیعی با تجربه روسای‌جمهور پیشین خود متفاوت است.

برای چندین دهه، آمریکا تلاش می‌کرد تا ایران انقلابی را مهار کند و این سیاست نیز تا حدی به‌دلیل حساب واشنگتن بر دیکتاتوری‌های عربی موثر واقع شد. سپس آمریکا تصمیم گرفت به عراق حمله نظامی کند و در نتیجه رژیم صدام حسین، دیکتاتور وقت عراق سرنگون شد؛ فردی که برخی از اعراب او را مانعی برای توسعه نفوذ ایران در منطقه می‌دیدند. امروز آمریکا هنوز نتوانسته است با عراق نوین یک اتحاد شکل دهد، مصر هنوز درگیر زخم‌های برجا مانده از بهار عربی در سال ۲۰۱۱ است و سوریه که زمانی قدرت سوم جهان عرب بود، اکنون قدرتش محدود بر کاغذ است.  

از این‌رو ترامپ تصمیم گرفته است تا برای استقرار مجدد نظم کهنه منطقه، نگاه خود را به سوی کشورهای عربی حاشیه خلیج‌فارس معطوف سازد که در این چند سال آسیب کمتری را متحمل شده‌اند. اما همین کشورهای عربی کوچک نیز تاکنون به روابط با قدرت‌های جهان عرب عادت کرده‌اند و اکنون همین قدرت‌ها درگیر هرج‌ومرج هستند. بدون حمایت آنها، حکومت‌های حاشیه خلیج‌فارس توان نظامی لازم را برای کمک به آمریکا در مسیر تقابل کهنه خود با ایران ندارند، چه برسد به اینکه بتوانند نفوذ ایران در منطقه را محدود کنند.

برای نمونه، تلاش‌ها به رهبری سعودی‌ها برای از میان برداشتن نفوذ ایرانی‌ها در یمن موجب ایجاد باتلاقی برای ریاض شده و این امکان را فراهم ساخته ‌است تا ایران در شبه‌جزیره عربی نفوذ کند.  به‌علاوه حکومت‌های عربی حاشیه خلیج‌فارس که ترامپ آنها را خط مقدم محدودسازی نفوذ ایران می‌بیند، علیه ایران اتحادی ندارند. عربستان سعودی و امارات متحده عربی سه سال است که با قطر وارد منازعه شده‌اند و این امر موجب بروز شکاف بین حکومت‌های امیرنشین حاشیه خلیج‌فارس شده و بذر تفرقه را در بین اعراب سنی کاشته است. این موضوع امید آمریکا برای ایجاد یک جبهه متحد عربی علیه ایران را ناامید کرده است. شورای همکاری کشورهای حاشیه خلیج‌فارس که آمریکا در تاسیس آن به‌عنوان سدی در مسیر ایران نقش داشت، تنها روی کاغذ معنا دارد. شورای همکاری همچنان بر لزوم تداوم محاصره سیاسی و اقتصادی قطر اصرار می‌ورزد؛ رویه‌ای که موجب شده کشورهایی نظیر کویت و عمان تهدید عربستان را نسبت به ایران جدی‌تر بدانند. برای قطر، کویت و عمان، ایران نقش موازنه‌سازی حفاظت از آنها را در برابر سیاست‌های رادیکال سعودی‌ها ایفا می‌کند. حکومت‌های امیرنشین خلیج‌فارس نظیر عربستان سعودی، قطر، عمان، کویت و امارات می‌توانند پایگاه‌های نظامی را در اختیار آمریکا قرار دهند اما همان‌گونه که حملات اخیر پهپادی و موشکی به تاسیسات نفتی عربستان نشان داد، این حکومت‌ها به تنهایی حریفی برای ایران محسوب نمی‌شوند.

به‌علاوه این کشورها نگرانی‌های عمیقی را نیز نسبت به تاثیر یک جنگ بر اقتصاد خود دارند و نشانه‌هایی از این نگرانی را می‌توان در رفتار برخی از آنها در ماه‌های اخیر به وضوح دید. امارات‌متحده کانال‌هایی از گفت‌وگو را با ایران گشوده است تا تنش‌ها با تهران را کاهش دهد. براساس گفته عادل عبدالمهدی، نخست‌وزیر عراق زمانی که قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس در بغداد و توسط آمریکا ترور شد حامل پاسخ تهران به پیام سعودی‌ها بود که توسط عبدالمهدی به تهران داده بودند. البته که حکومت‌های شیخ‌نشین عربی از تداوم فشار آمریکا بر ایران حمایت می‌کنند، اما همزمان تلاش می‌کنند تا تنش‌ها با تهران را کاهش دهند و به این ترتیب در سیاست آمریکایی‌ها مبنی بر مهار ایران توسط کشورهای عربی منطقه حفره‌های عظیمی ایجاد شده است. ایران نیز دیگر چالش مشابه با چالش سال‌های قبل [برای آمریکا] نیست که زمانی استراتژیست‌های آمریکایی برای مقابله با آن از سیاست‌ محدودسازی استفاده می‌کردند. درست است که نارضایتی‌هایی نسبت به سیاست‌های ایران وجود دارد و این شاید همان نقطه‌ای است که واشنگتن را مجاب ساخته ایران در حالت ضعف قرار گرفته است.

اما حکومت ایران به اندازه ارزیابی‌های واشنگتن ضعیف نشده و ترور قاسم سلیمانی تنها حکومت ایران را تقویت کرده است. مشاهده دریای مردمی شرکت‌کننده در خاکسپاری سلیمانی به مقامات اعتماد ‌به نفس رویارویی با ایالات‌متحده را داده است. ترامپ به خوبی درک نکرده که جایگاه ایران در منطقه قوی‌تر از زمانی است که ایالات‌متحده راهبرد محدود کردن «تهدید جمهوری اسلامی» را کلید زد. ایران برای مقابله با فشار آمریکا به روابط فرهنگی عمیقش با مسلمانان شیعه و شبکه‌ای از شبه‌نظامیان و نیابتی‌ها در منطقه متکی است.

خروج از برجام نیز گام دیگری بود که ترامپ در مسیر از بین بردن برتری آمریکا در مهار «جاه‌طلبی‌‌های» ایران برداشت. اکنون تهران علاوه بر بازگشت به برنامه هسته‌ای خود در زمینه موشک‌های بالستیک، پهپادها و قابلیت‌های سایبری نیز سرمایه‌گذاری سنگینی انجام داده است. اگرچه اعتراضات در عراق و لبنان، شکاف‌های راهبرد منطقه‌ای ایران را نمایان کرد، اما ترور ژنرال سلیمانی به ایران در بازیابی نفوذش در عراق کمک کرد و خشم مردم را به سوی رفتار منطقه‌ای آمریکا چرخش داد. تصمیم آمریکا برای ترور قاسم سلیمانی تصویب خروج نیروهای آمریکایی از عراق را در پارلمان این کشور به همراه داشت.

اکنون آمریکا برای ایران تهدیدی بزرگ‌تر از هر هرج‌ومرج منطقه‌ای است. بنابراین اگر آمریکا در منطقه باقی بماند باید با بی‌ثباتی، جنگ‌های نیابتی، تروریسم، موج پناهندگان و بحران‌های سیاسی در بخش‌های وسیعی از منطقه- از افغانستان تا شامات- مقابله کند.  ایالات‌متحده اکنون برای مهار ایران باید قدرت و ثبات را به جهان عرب بازگرداند. باراک اوباما به درستی درک کرده بود که کاهش تنش‌ها با ایران بهتر و خردمندانه‌تر از تلاش برای جنگ با آن در یک جهان عربی درهم‌ شکسته است. اگر تنش‌ها از کنترل خارج شود، جنگ بی‌‌پایان دیگری این بار با کشوری در خواهد گرفت که جمعیتی ۸۰ میلیونی، خشمگین و متحد دارد. ترامپ برای رسیدن به راهبردی با دوام باید به فراتر از «تقابل و محدودسازی» بنگرد، در غیراین‌ صورت آمریکا در باتلاقی تازه در خاورمیانه گرفتار خواهد شد. ولی‌رضا نصر، مشاور خاورمیانه باراک اوباما و رئیس مدرسه مطالعات بین‌المللی پیشرفته دانشگاه جان هاپکینز در مقاله‌‌ای با تاکید بر اینکه آمریکا نمی‌تواند برای مهار ایران روی کشورهای عربی منطقه که اکنون در ضعف و تفرقه به سر می‌برند حسابی باز کند، در نیویورک‌تایمز نوشت: در تنش‌ها و تک و پاتک‌های غیرمنتظره‌ای که این ماه بین ایران و ایالات‌متحده رد و بدل شدند، هر دو طرف مقابل را به مبارزه طلبیدند. مایک پمپئو، وزیرخارجه ایالات‌متحده هدف آمریکا را تحت عنوان «تقابل و مهار» در برابر ایران تعریف می‌کند. از سوی دیگر حاکمان ایران نیز تاکید دارند تا زمانی که نظامیان آمریکایی از منطقه خارج نشوند، از شرایط رضایت ندارند. ممکن است تقابل و مهار ایران از دید کاخ ‌سفید عاقلانه به نظر آید، اما آنچه که یک بار در گذشته موثر بوده این بار خاصیت خود را از دست داده است. دونالد ترامپ اکنون با خاورمیانه‌ای مواجه است که به‌طور وسیعی با تجربه روسای‌جمهور پیشین خود متفاوت است.

برای چندین دهه، آمریکا تلاش می‌کرد تا ایران انقلابی را مهار کند و این سیاست نیز تا حدی به‌دلیل حساب واشنگتن بر دیکتاتوری‌های عربی موثر واقع شد. سپس آمریکا تصمیم گرفت به عراق حمله نظامی کند و در نتیجه رژیم صدام حسین، دیکتاتور وقت عراق سرنگون شد؛ فردی که برخی از اعراب او را مانعی برای توسعه نفوذ ایران در منطقه می‌دیدند. امروز آمریکا هنوز نتوانسته است با عراق نوین یک اتحاد شکل دهد، مصر هنوز درگیر زخم‌های برجا مانده از بهار عربی در سال ۲۰۱۱ است و سوریه که زمانی قدرت سوم جهان عرب بود، اکنون قدرتش محدود بر کاغذ است.  

از این‌رو ترامپ تصمیم گرفته است تا برای استقرار مجدد نظم کهنه منطقه، نگاه خود را به سوی کشورهای عربی حاشیه خلیج‌فارس معطوف سازد که در این چند سال آسیب کمتری را متحمل شده‌اند. اما همین کشورهای عربی کوچک نیز تاکنون به روابط با قدرت‌های جهان عرب عادت کرده‌اند و اکنون همین قدرت‌ها درگیر هرج‌ومرج هستند. بدون حمایت آنها، حکومت‌های حاشیه خلیج‌فارس توان نظامی لازم را برای کمک به آمریکا در مسیر تقابل کهنه خود با ایران ندارند، چه برسد به اینکه بتوانند نفوذ ایران در منطقه را محدود کنند.

برای نمونه، تلاش‌ها به رهبری سعودی‌ها برای از میان برداشتن نفوذ ایرانی‌ها در یمن موجب ایجاد باتلاقی برای ریاض شده و این امکان را فراهم ساخته ‌است تا ایران در شبه‌جزیره عربی نفوذ کند.  به‌علاوه حکومت‌های عربی حاشیه خلیج‌فارس که ترامپ آنها را خط مقدم محدودسازی نفوذ ایران می‌بیند، علیه ایران اتحادی ندارند. عربستان سعودی و امارات متحده عربی سه سال است که با قطر وارد منازعه شده‌اند و این امر موجب بروز شکاف بین حکومت‌های امیرنشین حاشیه خلیج‌فارس شده و بذر تفرقه را در بین اعراب سنی کاشته است. این موضوع امید آمریکا برای ایجاد یک جبهه متحد عربی علیه ایران را ناامید کرده است. شورای همکاری کشورهای حاشیه خلیج‌فارس که آمریکا در تاسیس آن به‌عنوان سدی در مسیر ایران نقش داشت، تنها روی کاغذ معنا دارد. شورای همکاری همچنان بر لزوم تداوم محاصره سیاسی و اقتصادی قطر اصرار می‌ورزد؛ رویه‌ای که موجب شده کشورهایی نظیر کویت و عمان تهدید عربستان را نسبت به ایران جدی‌تر بدانند. برای قطر، کویت و عمان، ایران نقش موازنه‌سازی حفاظت از آنها را در برابر سیاست‌های رادیکال سعودی‌ها ایفا می‌کند. حکومت‌های امیرنشین خلیج‌فارس نظیر عربستان سعودی، قطر، عمان، کویت و امارات می‌توانند پایگاه‌های نظامی را در اختیار آمریکا قرار دهند اما همان‌گونه که حملات اخیر پهپادی و موشکی به تاسیسات نفتی عربستان نشان داد، این حکومت‌ها به تنهایی حریفی برای ایران محسوب نمی‌شوند.

به‌علاوه این کشورها نگرانی‌های عمیقی را نیز نسبت به تاثیر یک جنگ بر اقتصاد خود دارند و نشانه‌هایی از این نگرانی را می‌توان در رفتار برخی از آنها در ماه‌های اخیر به وضوح دید. امارات‌متحده کانال‌هایی از گفت‌وگو را با ایران گشوده است تا تنش‌ها با تهران را کاهش دهد. براساس گفته عادل عبدالمهدی، نخست‌وزیر عراق زمانی که قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس در بغداد و توسط آمریکا ترور شد حامل پاسخ تهران به پیام سعودی‌ها بود که توسط عبدالمهدی به تهران داده بودند. البته که حکومت‌های شیخ‌نشین عربی از تداوم فشار آمریکا بر ایران حمایت می‌کنند، اما همزمان تلاش می‌کنند تا تنش‌ها با تهران را کاهش دهند و به این ترتیب در سیاست آمریکایی‌ها مبنی بر مهار ایران توسط کشورهای عربی منطقه حفره‌های عظیمی ایجاد شده است. ایران نیز دیگر چالش مشابه با چالش سال‌های قبل [برای آمریکا] نیست که زمانی استراتژیست‌های آمریکایی برای مقابله با آن از سیاست‌ محدودسازی استفاده می‌کردند. درست است که نارضایتی‌هایی نسبت به سیاست‌های ایران وجود دارد و این شاید همان نقطه‌ای است که واشنگتن را مجاب ساخته ایران در حالت ضعف قرار گرفته است.

اما حکومت ایران به اندازه ارزیابی‌های واشنگتن ضعیف نشده و ترور قاسم سلیمانی تنها حکومت ایران را تقویت کرده است. مشاهده دریای مردمی شرکت‌کننده در خاکسپاری سلیمانی به مقامات اعتماد ‌به نفس رویارویی با ایالات‌متحده را داده است. ترامپ به خوبی درک نکرده که جایگاه ایران در منطقه قوی‌تر از زمانی است که ایالات‌متحده راهبرد محدود کردن «تهدید جمهوری اسلامی» را کلید زد. ایران برای مقابله با فشار آمریکا به روابط فرهنگی عمیقش با مسلمانان شیعه و شبکه‌ای از شبه‌نظامیان و نیابتی‌ها در منطقه متکی است.

خروج از برجام نیز گام دیگری بود که ترامپ در مسیر از بین بردن برتری آمریکا در مهار «جاه‌طلبی‌‌های» ایران برداشت. اکنون تهران علاوه بر بازگشت به برنامه هسته‌ای خود در زمینه موشک‌های بالستیک، پهپادها و قابلیت‌های سایبری نیز سرمایه‌گذاری سنگینی انجام داده است. اگرچه اعتراضات در عراق و لبنان، شکاف‌های راهبرد منطقه‌ای ایران را نمایان کرد، اما ترور ژنرال سلیمانی به ایران در بازیابی نفوذش در عراق کمک کرد و خشم مردم را به سوی رفتار منطقه‌ای آمریکا چرخش داد. تصمیم آمریکا برای ترور قاسم سلیمانی تصویب خروج نیروهای آمریکایی از عراق را در پارلمان این کشور به همراه داشت.

اکنون آمریکا برای ایران تهدیدی بزرگ‌تر از هر هرج‌ومرج منطقه‌ای است. بنابراین اگر آمریکا در منطقه باقی بماند باید با بی‌ثباتی، جنگ‌های نیابتی، تروریسم، موج پناهندگان و بحران‌های سیاسی در بخش‌های وسیعی از منطقه- از افغانستان تا شامات- مقابله کند.  ایالات‌متحده اکنون برای مهار ایران باید قدرت و ثبات را به جهان عرب بازگرداند. باراک اوباما به درستی درک کرده بود که کاهش تنش‌ها با ایران بهتر و خردمندانه‌تر از تلاش برای جنگ با آن در یک جهان عربی درهم‌ شکسته است. اگر تنش‌ها از کنترل خارج شود، جنگ بی‌‌پایان دیگری این بار با کشوری در خواهد گرفت که جمعیتی ۸۰ میلیونی، خشمگین و متحد دارد. ترامپ برای رسیدن به راهبردی با دوام باید به فراتر از «تقابل و محدودسازی» بنگرد، در غیراین‌ صورت آمریکا در باتلاقی تازه در خاورمیانه گرفتار خواهد شد.

پایان این تحریم ها و جنگهای روانی و اقتصادی



مقدمه:  وقتی مخاطب مان نسل دهه 70 و 80 باشد، لازم نیست از فلسفه انقلاب و روند شکل گیری آن حرف بزنیم. درست همانگونه که زمان جوانی ماها هرچه از قیام مشروطه و فتوای میزای شیرازی و کارهای رضاشاه میگفتند، زیاد تاثیری بر هشیاری ما نداشت. از دهۀ  60 گفتن و جنگ هشت ساله هم چیزی جز سخن گفتن از تخریب و استهلاک سرمایه ها گفتنی وجود ندارد. البته، نباید تغییر روحیات مردم و برخی جهت گیری های فرهنگی آن زمان را منکر شد. اما کارنامه 30 سال بعد از جنگ و با حضور 8 دولت (از انتهای دولت میرحسین موسوی تا دولت های هاشمی و خاتمی و احمدی نژاد و روحانی- هر کدام دو دوره ) سرجمع چیزی نیست جز وضعیت فعلی ملی و بین المللی ما. 

زمانی مدیریت سازندگی کردند، بعد مدیریت توسعه سیاسی، بعد دوران بصیرت و تحولات فرهنگی آمد، و این اواخر هم دوران چاره چویی تدبیر و امید.  شعار این دولت آخر دقیقا معنایش این بودکه : بی تدبیری شده و فضای نومیدی هست. لابد ملت هم این ادعا را قبول داشتند که به دولت تدبیر و امید رای دادند!!!

قبل از آنکه مشخصات وضعیت کنونی را برشماریم، باید پذیرفت که نابرابری اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و سیاسی بشدت وجود دارد. زیرا، هر کدام از آن دولت ها با شعارهایش فرصت طلبانی را در حوزه سازندگی، توسعه، فرهنگ و بخصوص اقتصاد بالا کشاند و پروراند؛ همان چیزی که الان تحت عنوان فساد و رانت و آقازادگی و غیره نتیجه داده است. این عده همگی در لباس انقلابیگری مدعی مهندسی فرهنگی، اقتصادی و سیاسی کشور بودند. نتیجه آن شد که الان فرزندانشان آن سوی آبهای هستند و  فقط معدودی از افراد طمع کار از میان ایشان که خیلی در رفتن درنگ کردند  اکنون در دادگاه فساد اقتصادی پیدایشان هست. 

اما حالا مردم مانده اند و فضای روانی با این مشخصات:

1====: نان آور هر خانواده ای، اگر حتی بیمار و عصبی و افسرده و بیکار بیکار هم نباشد، باید چندشیفته کار کند تا ضربات اقتصاد فساد زده را تاب تحمل داشته باشد. 

2====: با وجود رسانه های امروزی دیگر چیزی قابل پنهان کردن نیست. هر کارگر ساده از طریق گوشی همراه خود لحظه به لحظه از سرنوشت امروز و پیش بینی فردا خبردار است. همه غصه خور امروز و نگران فردای خود و کشور هستند. 

3====: چشم انداز مثبتی هم برای کاهش دشمنی دشمنان بیشمارغربی و عربی  (که هر کدام طایفه ای از کشورها هستند) وجود ندارد.  همه  گمان می­‌کنند که  روزگار آبستن حوادثی است که دیر یا زود مصائب خانواده های ضعیف و متوسط را دوچندان می ­کند.

4====: خوشبینانه ترین احتمال ادامه سناریوی فعلی و تقابل درازمدت به سبک کوبا و کره شمالی است. یعنی  خیلی که خوش شانس باشیم سالهای آینده هم  در عین  کشتی گرفتن با اروپا و آمریکا و اعراب و اسراییل دیگر اتفاقات  مخوف و مصیبت بار روی ندهد، مثلا به ما حمله نشود.

5====:طبقات متوسط هم با ترس و احتیاط پیش می روند. سرمایه داران هم  پروژه ­های خود را متوقف کرده ­اند.

6====:اختلاسگران و رانت خواران و آقازاده ها هم  بلیط  مهاجرت گرفته و در قافله هایی رو به آن سوی آبها هستند. آنها از قبل با فرستادن فرزندان خود برای تحصیل یا ایجاد کسب وکار در کشورهای دیگر، فکر روز مبادا بوده اند. 

7====: ما مانده ایم؛ ما آسیب پذیران بی پر و پا (مستضعفین سابق) که  از دهۀ 80 به بعد قلمبه سازان و قلمبه گویان با عنوان اقشار «کم برخوردار» از ما یاد می کنند!!!!

عجب نامعادله ای است که مقادیر  x و y آن  با حساب دو دو تا چهار تا روشن شده است: نامعادلۀ بی مجهول


> <  



برای دانلود 

روی عبارت زیرکلیک کنید 


...........      سایت طاقچه    ........


محتوای چالش ایران و آمریکا


چنانکه همه می‌دانند، بینش سیاستمداران متفاوت با بینش خردمندان و خیرخواهان است. رفتارها و حرکات آنها ریشۀ حسابگرانه و نفع‌گرایانه دارد. از منظر ایشان، حیات بشری چیزی جز «بازی» و «منفعت‌جویی» نیست. از این لحاظ ترتیب، دنیای امروزی سیاست هم دیگر افلاطونی و ارسطویی نیست، بلکه ماکیاولیستی و هابزی شده است. عقل سیاستمداران در تشخیص خیر و مصلحت تا حدّ جلب رضایت و حمایت رأی‌دهندگان تنزل پیدا می‌کند؛ به طوری که در این راه بعید نیست به کشتار هم روی آورند.............

   

 



یک روی سیاست‌ورزی در عرصۀ بین‌الملل همین بی‌قانونی جنگل‌وار است؛ یعنی تفرقه‌افکنی، اعزام تروریست، تخریب و غارت، نسل‌کشی و اجبار به مهاجرت، ملت‌سازی جعلی، براندازی حکومت‌ها، تأسیس کشورهای جدید و کلاً آنچه که ایجاد تغییرات ژئوپولیتیک می‌گویند. روی دیگر سیاست‌ورزی در عرصۀ بین‌الملل با لبخندهای دیپلماتیک، نشست در هتل‌ها و سالن‌های مجلل کنفرانس، امضای توافقات صلح، دست دادن‌های با شکوه، و فریب افکار عمومی جهان با کلمات زیبا و  وعده‌های دروغین به نمایش درمی‌آید. این دوگانۀ خشونت و مهربانی، هر دو جلوه‌هایی از یک مرام و مسلک ثابت در «سپهر سیاسی» است: بازی و ترفند برای نفع‌جویی و پُرکردن چشم طمع.

به ادبیات ایرانی ما، محیط سیاسی دنیا پر از «عمروعاص» و «معاویه» شده و شریعۀ آب در اکثر نقاط دنیا دست «یزید» افتاده است - بخوانید مثلاً جریان مبادلات بانکی با دلار! ... درهای سیاست دنیا تا اطلاع ثانوی بر همین پاشنه می‌گردد.