سیاست ایران و آمریکا- میانرشته ای متین

روابط بین الملل، دیپلماسی، امور خارجه، جنگ، صلح، مذاکره

سیاست ایران و آمریکا- میانرشته ای متین

روابط بین الملل، دیپلماسی، امور خارجه، جنگ، صلح، مذاکره

راه نجات کشورها از رکود اقتصادی و سیاسی

 محمود سریع القلم

پایان یک ایدئولوژی دیگر!

محمود سریع القلم

در پایانِ یک سمینارِ مجازی اخیرِ مجمع جهانی اقتصاد (داوس) پیرامونِ فن آوری­های جدید در اقتصاد بین ­الملل، به وضوح روشن بود که منطقِ یک ایدئولوژی دیگر منسوخ شده است.کدام ایدئولوژی؟ ایدئولوژی عدمِ یادگیری از/ عدمِ همکاری با منظومۀ جهانی.

این ایدئولوژی که با قرائت­های مختلف از مبارزه با امپریالیسم از اواخر قرن نوزدهم آغاز شد هم اکنون فقط در سه کشور تبلور دارد (کوبا، بلاروس، کرۀ شمالی). چینی­ها در دهۀ 1960 متوجه شدند که سخنرانی­های آتشین در مجامعِ جهانِ سومی و غیرمتعهدها، سطح فقر و محرومیت مردم چین را نمی­کاهد بلکه باید از طریقِ کار و رقابت، با منظومۀ جهانی تعامل کنند تا "سهم اقتصادی و در نتیجه سیاسی" بدست آورند. چینی­ها با توانِ مالی و مازادی (Surplus) که جمع کردند، ثروتمند و مدرن شدند و در عین حال کنفوسیوسی ماندند تا آنجا که در سه دهه، 500 مرکز آموزشِ کنفوسیوس در جهان تأسیس کرده و تنها در آمریکا، ده هزار نفر استادِ چینی، زبان چینی تدریس می­کنند. این تحولاتِ امروزی از زمانِ خود مائو و با مدیریتِ تئوریک و سیاسی جُوئن لای Zhou Enlai)) طی سالهای 1968 تا 1976 آغاز شد. به عبارتی، برای مبارزه با فقر در داخل و کسب سهم قدرت سیاسی در منظومۀ جهانی، خودِ رفیق مائو قبول کرد مائوزدایی شود ولی با پیچیدگی­های روانی و فرهنگی چینی­ها، خود را خیلی آلوده نکرد و مسئولیت تغییر را به نفر دوم هرمِ قدرت یعنی جُوئن لای تفویض نمود. چین اززمان انقلاب (1949) تا 1970 که وارد نظام جهانی شد، 6 معاهده امضا کرده بود. اما از 1970 تا 2019 برای پیشرفت و توسعۀ خود، 268 معاهده امضا کرده و از طریقِ چند جانبه گرایی به قدرت و ثروت رسیده است.  

   30 درصد گازهای گلخانه ­ای در جهان ناشی از فعالیتِ صنایع سنگین است. دولتهای سوئد و هند با همکاری داوس گروهی را برای به صفر رساندن انتشار کَربُن تشکیل داده­اند که بعد از حدود یکسال، 23 دولت و شرکت در آن عضویت دارند و از دستاوردهای فن­آوری و مدیریتی یکدیگر می­ آموزند. ایرباس به عنوان یک تولیدکنندۀ اروپایی با حدود 12000 عرضه کنندۀ قطعات (Supply chains) همکاری می­کند. نکتۀ بسیار حائزِ اهمیت در این رابطه اینست که 40 درصد از این عرضه کنندگان غیرغربی هستند. قاعدتاً غرور غربی- اروپایی در صنعت و سیاست نباید اجازه می­داد که چنین تعاملی با عرضه­ کنندگان جهان سومی تحقق پیدا کند اما عرضه­ کنندگان قطعات ایرباس در اثر تعامل و یادگیری و بهبود کیفیت تا آنجا پیش رفته ­اند که از 35 کشور تأمین کننده قطعات، 24 کشور از آسیا و آمریکای لاتین هستند. در حدی فرصت همکاری و تعامل در جهان افزایش یافته که در مجموع، ایرباس 80 درصد از قطعاتِ مورد نیاز خود را از طریق برون سپاری (Outsourcing) تهیه می­کند. ویتنام کشوری است که بخوبی در دهۀ 1990 این واقعیت جهانی را تشخیص داد، غرور بی­جای خود را کنار گذاشت، وارد عرصۀ دادُ و ستدِ جهانی شد، رقابت کرد و هم اکنون شرکتهای بزرگی مانند سامسونگ، مایکروسافت، نوکیا، تویوتا و هوندا، این کشور را مهم­ترین پایگاه تولیدی خود قرار داده­اند. در فرایند تولید این شرکتها، بومی ها بسیار می آموزند. طی ده سال از 2007 تا 2017، ویتنام 300 میلیارد دلار سرمایه ­گذاری خارجی جذب کرد.

   آیا ویتنام برای تولید ثروت و بهره­ برداری از مازاد، انتخاب دیگری جز ورود در صحنۀ رقابت جهانی داشت؟ آیا ویتنامی­ها می­توانستند در سال 2020 با همان منطقِ سال 1200 زندگی کنند که هر خانواده­ ای از چند کیلومتری منزل خود خارج نمی­شد و صرفاً با قدری تولید کشاورزی بقا داشت؟ آیا ویتنام می توانست درگیری تاریخی خود را با چین، ژاپن، کره، آمریکا و فرانسه ادامه دهد؟ ویتنام سال 1996 تقاضای عضویت در سازمانِ تجارت جهانی (WTO) داد و سال 2007 پس از 11 سال عضو شد. شاید برای تبیین بحثِ منسوخ شدنِ اندیشۀ مبارزه با جهان، آنچه در آن 11 سال اتفاق افتاد بسیار حائز اهمیت باشد. مسئولین و دانشگاهیان ویتنام که این نویسنده فرصت گفت و گوی با آنها را داشته، مکرّر بیان می­داشتند که اقتصاد و نظامِ تصمیم سازی ویتنام چندین گرفتاری جدی داشت: فساد، خویشاوند سالاری، ناکارآمدی و هدر دادن منابع تولید. در طول 11 سال مذاکرۀ WTO با ویتنام، مقامات این کشور باید به 1500 سئوال حقوقی، نهادی، ساختاری، مالی و تصمیم­سازی در ویتنام پاسخ می­دادند. هر چند مشکلات اقتصادی فوق با درصدی در عموم نظام­های اقتصادی وجود دارد اما به اذعان مقامات و دانشگاهیان ویتنامی، ورود در اقتصاد جهانی و تعامل مستقیم با صدها شرکت و تولیدکنندۀ بزرگ، باعث دو تحولِ عمده در این کشور شد: شفافیت مالی و رقابت شدید تولید کنندۀ داخلی با خارجی. با بهبود وضع اقتصادی و علاقمندی شهروندان به کار و فعالیت و فرهنگ و کشورشان در اثر ثبات اقتصادی، جریانِ مبارزه با امپریالیسم در حاکمیتِ ویتنام به تدریج جان باخت و گروه تعامل با جهان در عمل اثبات کرد که تعامل به ثبات اقتصادی و حتی سیاسی می­ انجامد. طی ده سال، تولید ناخالص ویتنام از 115 میلیارد دلار به 261 میلیارد (2019) ارتقاء یافته است. کشوری که 97 میلیون نفر جمعیت و 311211 کیلومتر مربع مساحت دارد، تنها با آمریکا از اول 2020 تا اوت 2020، 56 میلیارد دلار تجارت داشته است (49 میلیارد صادرات به آمریکا و 7 میلیارد واردات از آمریکا).

   در سمینارِ مجازی داوس، رؤسای دولت از پنج قارۀ جهان یک دغدغۀ مشترک داشتند: در منظومۀ جهانی به شدت بهم تنیده، چگونه می­توان بیشتر آموخت، رقابت کرد و مازاد و ثروت برای مردم تولید کرد؟ در این راستا، چرا این سه کشور (کوبا، بلاروس، کرۀ شمالی) با بقیه متفاوت هستند؟ هر چند می­توان دلایل مختلفی را تبیین کرد ولی کانونِ اصلی را شاید در ساختاری باید جستجو کرد که اِلیت­های اجرایی و فکری در آن زیست می­کنند. حکمرانی در جهان امروز عمدتاً به موضوع "تصمیم ­سازی" برمی­گردد کما اینکه سنگاپور با مشورت و تعامل، اقتصادی پویا ایجاد کرده است. اینکه چگونه و با کدام اطلاعات و در چه فضاهایی، تصمیم گرفته می­شود کلیدی است و ماهیتِ حکومت، حداقل درآسیا جنبۀ ثانوی دارد. طبق بررسی Economist، در سال 2019 از میان 167 کشوری که مطالعه شده ­اند، تنها 22 کشور دموکراسی پیشرفته قلمداد شدند. در مطالعۀ اکونومیست، بسیاری از کشورهای غربی هنوز نتوانسته اند نمرۀ دموکراسی پیشرفته را اخذ کنند. اکثریت کشورهای جهان، اقتدارگرا محسوب می­شوند. اما آنچه که اقتدارگرایی بعضی کشورها را از دیگران متمایز می­کند، اقتدارگرایی فردی در مقامِ مقایسه با اقتدارگرایی سازمان یافتۀ حزبی و تشکیلاتی است. هنگامی که به کرۀ شمالی یا کوبا یا بلاروس توجه می­کنیم تنها به یک فرد فکر می­کنیم اما در اقتدارگرایی چینی، ویتنامی، سنگاپوری، اندونزیایی و دهها کشور جهان سومی، به تشکیلاتِ گسترده ای برمی­خوریم که در آن دیالوگ­های درون حاکمیتی وجود دارد، گردشِ اطلاعاتِ جدید جریان دارد و فراکسیون­های درون حاکمیتی نه تنها رسمیت دارند بلکه به درجه­ ای از مصالح ملی می­ اندیشند. حرکت از اقتدارگرایی فردی به اقتدارگرایی بوروکراتیک و تشکیلاتی، خود گامی درجهتِ بهبود حکمرانی و تصمیم ­سازی­های بالنسبه معقول­تراست. برزیل، آرژانتین و مکزیک چنین مسیری را طی کرده­ اند و وضع عمومی مدنی، اقتصادی و بین­ المللی آنها نسبت به دهۀ 1980 به مراتب بهتر است. اروپا نیز دو قرن اقتدارگرایی فردی (Absolutism) را تجربه کرد که با انقلاب فرانسه در سال 1789 به مرحلۀ دیگری از حکمرانی و طرح تدریجی رقابت و تفکیک قوا روی آورد.

دموکراسی راه و روشی سخت و طولانی است و درآن، رقابتِ علنی و آزادِ تشکل­ها اعم از سیاسی، اقتصادی و مدنی وجود دارد. نمی شود به بام دموکراسی یک باره پرید کما اینکه نمی شود اول طبقۀ پنجم یک ساختمان را ساخت. فونداسیون و دوام دموکراسی تابعِ ثباتِ اقتصادی و توزیع عادلانۀ منابع و فرصتها است. رُشد و ثبات اقتصادی هم بدون تعامل جهانی امکان پذیر نیست. یاد گیری و تمرین دمکراتیک از کار سازمان یافتۀ جهانی دراقتصاد آغاز می شود. فقر تئوریک در میانِ الیت های سه کشوراز شناخت منظومۀ جهانی، باعث شده تا در سعی و خطا و تکرار اشتباهها، هم چنان دور خود بچرخند. تجربۀ به خصوص کرۀ شمالی نشان می دهد که جهل، حد و مرزی ندارد و زندگی و فکرِ خارج از مدارهای بین المللی، ذهن را اُکسیده می کند. 

   چرا اقتدارگرایی فردی با منطقِ منظومۀ فعلی جهانی ما ناسازگار است؟ و چرا این سیستم نمی­تواند با جهان، تعامل و همکاری کند؟ چون مصالح، فرصتها، مناسبات و تهدیدات متوجه یک تشکیلات نیست بلکه متوجه یک گروهِ بسیار کوچک است (Oligarchy). در این نوع حکمرانی، هر موضوعی با نسبت به جمع الیگارکیک محاسبه می­شود. کلیت یک جامعه و کشور در بهترین تخمین­ها در مراتب بعدی قرار می­گیرد. تعامل با جهان امروز به یک سیستمِ پیشرفتۀ تصمیم ­سازی در تمام عرصه ­های بانکی، صنعتی، نرم­افزاری، آموزشی و بخش­های خدمات مانند حمل و نقل و سوخت نیازدارد. هم چنین، تعاملِ این شبکه به روش­ها و رویه­ های استاندارد و برنامه ­ریزی شده احتیاج دارد (Standard Operating Procedures) .

آقای رئول کاسترو و اطرافیان او در کوبا نمی­توانند به صورت بسته، این شبکه را کنترل کنند بلکه این شبکه در یک قالب کلان بین­ المللی باید عمل کند. آقای الکساندرلوکاشنکو رییس جمهور بلاروس که اخیراً برای بارِ ششم با  80.1%آرا انتخاب شد، پسر ده ساله ای دارد که با خود اسلحه حمل می کند. در سیستم مدیریتی او، اگر دانش آموزان زیاد پرسش داشته باشند گزارش می شوند. فضای پروپاگندا، ترس و کنترل حتی در نام غذا هم دیده میشود: .Tankoburger

شاید ریشۀ بحرانِ این سه کشور، در فقرِ اندیشه و تعریف یک سویه از زندگی است. تعامل با منظومۀ جهانی، اندیشه ها را صیقل می دهد و خودخواهی رنگ می بازد. کارِ با جهان مسئولیت هم به دنبال می آورد. تحققِ کارآمدی محلی نیست بلکه جهانی است. ابعادِ زندگی و مدیریت امروز بسیار گسترده تراز سال 1200 یا 1300 میلادی است و چالش­هایی که انسان و جامعۀ امروزی با آن روبروست شاید درهیچ بعدی قابل مقایسه با آن دوران نباشد. از منظر اندیشه­ ای، احتمالاً بتوان مطرح کرد که این بحث به ماهیت یک نظام سیاسی کمتر مربوط می­شود بلکه اصل موضوع، "روش حکمرانی و نظام تصمیم ­سازی" در یک کشور است. ویتنام دموکراسی را نپذیرفته است ولی اطلاعات دقیق، گردش اطلاعات، انتخابهای متعدد در تصمیم ­سازی، بحث و جدل پیرامون انتخابهای گوناگون و یادگیری از محیط بین­ المللی را حداقل در مسایل اقتصادی پذیرفته است. رهبران نهضت­های آزادی بخش آفریقا که به تدریج طی دهۀ 1950 به قدرت رسیدند و استقلال سیاسی خود را از استعمارگران گرفتند در عرض 15-10 سال متوجه شدند که اقتصاد خود را نمی­توانند به صورت محلی و دور از مدارهای بین­ المللی مدیریت کنند. اصالتاً و تحقیقاً، کارآمدی اقتصادی در سایۀ تعاملات بین­ المللی قابلیت تحقق دارد. همانطوری که یکی از رؤسای دولت آفریقایی در سمینار مجازی داوس مطرح کرد، کشورهای آفریقایی طی نیم قرن اخیر، طبقه ­ای از مدیران آگاه، تحصیل کرده، آشنا با چندین زبان، دنیادیده، از طبقه متوسط شهری، مسلط به اقتصاد و سیاست بین ­المللی تربیت کرده ­اند. وضع عمومی آفریقای امروز قابل مقایسه با دهه ­های 1960 و 1970 نیست.

   در عین حال، به موازاتِ ظهورِ تدریجی سیستم­های اقتدارگرایی بوروکراتیک در جهان سوم و بعضاً مهیا شدنِ آرامِ تحولاتِ مدنی، وقایع مثبت دیگری هم به وقوع می­پیوندند. چون ایدئولوژیِ عدمِ یادگیری و همکاری با منظومۀ جهانی فرصتِ مقایسه کردن ندارد و به عنوان مثال چگونه کارخانۀ زیمنس یا پاناسونیک با سیستم و الگوریتم مدیریت می شوند، تصمیم ­سازی را نه با ارقام بلکهِ با تخیلات انجام می­دهد. این بحث را می­توان به وضوح در تفاوت میان دیپلمات­های کرۀ جنوبی و کرۀ شمالی دید. دیپلماتهای کرۀ جنوبی مسلط به عمومِ مهارت­های بین المللی و با اعتماد به نفس در جهان ظاهر می­شوند ولی دیپلمات­های کرۀ شمالی در میان خود معاشرت می­کنند و نگرانِ تماس و معاشرت و تبادل و یادگیری از دیگران هستند. حتی لباس پوشیدن این دو گروه دیپلمات هم با هم متفاوت است. چون در کرۀ شمالی، اندیشه و زندگی حالت دستوری دارد، لباس دیپلمات نیز اختیاری نیست و معمولاً یک سایز بزرگتر است.

   تکامل اقتدارگرایی به تکامل جامعه و شهروندان نیز می­ انجامد. در اقتدارگرایی بوروکراتیک، کشور، مصالحِ کشور و آیندۀ کشور به تدریج اهمیت پیدا می­کند و شهروند این تغییر را در سیاستها و برنامه ­ریز­ها و اقدامات حاکمیت مشاهده می­کند. از این زاویه است که ناسیونالیسم احساسی (محل تولد، غذا و محل تفریح) به ناسیونالیسم عقلی (مسئولیت، تلاش و آیندۀ سرزمین) سوق پیدا می­کند. ناسیونالیسم عقلی با سخنرانی و میزگرد تحقق پیدا نمی­کند کما اینکه مردمِ جوامع بسته با نوعی انفعال و بی ­حسی روبرو می­شوند. زنده بودن و نوآور بودن مردم کرۀ جنوبی از این حیث با چند شخصیتی بودن و فیلم بازی کردن جامعۀ کرۀ شمالی قابل مقایسه است.

   تنها راهِ اثبات شدۀ تولیدِ ثروت به معنای توانایی و مازاد (Surplus)، ارتباط و یادگیری جهانی است. در این رابطه، متونِ بسیار غنی مربوط به مبادله (Trade)، ادلۀ فراوان تاریخی عرضه می­کند. منابعِ قدرت و ثروت در جهانِ امروز بسیار متکثر شده ­اند و کشورهای کوچک و بزرگ فرصت دارند تا در این بازار متنوع و بزرگ، توانایی ­های خود را به نمایش بگذارند. بدون ثروت و مازاد نه فرهنگِ بومی حفظ می­شود و نه امنیت ملی تأمین می­گردد. ایدئولوژی عدمِ تعامل مجبور می­شود امنیت الیگارشی را بر تولید ثروت اولویت دهد. ثروت و مازاد، ثبات سیاسی نیز به همراه می­ آورد. در مقابل، ایدئولوژی عدمِ تعامل، سیاست و زندگی را سینوسی و بی‌ثبات می‌کند.

منبع: کانال تلگرامی نویسنده

شاهنامه آخر زمان


شاهنامه آخر زمان 


 

عنوان دفتری از اشعار است به سبک حماسی و بر وزن شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی که، با توصیف اوضاع روزگار ما و با مرور روایات رسیده از ادیان مختلف جهان در مورد ظهور منجی موعود، به پیشواز آن رفته است. بدین ترتیب، به عنوان یک اثر هنری کوچک میان  حال و آینده مردم ارتباط برقرار می کند.

 

لینک دانلود و دریافت کتاب 



ترامپ یا بایدن؟

 هادی خسروشاهین

 کدام‌یک برای ایران بهتر است؟

هادی خسروشاهین

ترامپ یا بایدن کدام یک برای ایران بهتر است؟ این پرسشی است که این روزها ذهن افکار عمومی و حتی نخبگان سیاسی ایران را به شدت به خود مشغول کرده است، اما برای کشف و سپس حل این معمای مهم و راهبردی باید روشی دقیق و واقع‌بینانه را در پیش گرفت.

به نظر می‌رسد گام اول برای حل این معما را باید از طریق شناسایی نقاط اشتراک و افتراق دو حزب جمهوری‌خواه و دموکرات برای اتحاد با ایران برداشت؛ با این مطالعه تطبیقی آن وقت خواهیم توانست گام‌های دیگر برای حل این معمای پیچیده را ساده‌تر از پیش برداریم. با توجه به الگوهای رفتاری و همین‌طور سیاست‌های اعلانی و اعمالی دولت‌های پیشین و کنونی دموکرات و جمهوری‌خواه می‌توان این موارد مشترک و همچنین متمایزکننده را مورد شناسایی قرار داد:

نقاط اشتراک:

الف: هر دو حزب رفتارهای ایران را برهم‌زننده ثبات درمنطقه می‌دانند؛ به عبارت بهتر نفوذ منطقه‌ای ایران را به عنوان عامل برهم‌زننده توازن و خروج این منطقه از نقطه تعادلی می‌پندارند.

ب: عدم دسترسی ایران به نقطه گریز هسته‌ای و غنی‌سازی اورانیوم در سطح بالای ۲۰ درصد جزو منافع حیاتی هر دو حزب در منطقه محسوب می‌شود.

ج: دو حزب اصلی آمریکا به دنبال سیاست مهار ایران در منطقه هستند.

د: نگرانی‌های هر دو حزب به جز مساله هسته‌ای، به نقش منطقه‌ای و همین‌طور موشک‌های بالستیک ایران نیز بازمی‌گردد.

ه: هر دو حزب به دنبال پیگیری سیاست‌ کم‌هزینه در برخورد و مواجهه با ایران هستند، از همین رو هیچ کدام از این احزاب پروژه جنگ (WAR) نه حمله

(ATTACK) به ایران را دنبال نمی‌کنند.

و: هر دو حزب تحریم‌های اقتصادی را به عنوان یکی از اهرم‌های مهم در هر نوع مذاکره با ایران تلقی و تصور می‌کنند.

ز: چه دموکرات و چه جمهوری‌خواه به دنبال تبدیل ایران از یک بازیگر ضد هژمون به یک بازیگر عادی در نظام منطقه‌ای خاورمیانه و حوزه خلیج‌فارس هستند.

ح: هر دو حزب به اسرائیل و عربستان و برخی کشورهای عربی دیگر نظیر امارات و مصر به چشم متحدان خود نگاه می‌کنند و به طور طبیعی ایران را به عنوان حداقل بازیگر رقیب و حداکثر بازیگر دشمن می‌پندارند.

به این لیست بلند بالا می‌توان موارد دیگری را نیز اضافه کرد، ولی مهم‌ترین رئوس مشترک دو حزب دموکرات و جمهوری‌خواه همان مواردی است که به آن اشاره شد.

نقاط افتراق:

الف: حزب جمهوری‌خواه به دنبال تحقق یک توافق راهبردی و کلان در ارتباط با ایران و درهمه موارد و حوزه‌های مورد نگرانی آمریکا است. از همین رو پیش از انجام این توافق بیشتر بر ابزار چماق یا همان اهرم تحریمی و همچنین تشکیل ائتلاف‌های منطقه‌ای برای تحت فشار قرار دادن ایران از حیث استراتژیک و ژئوپلیتیک تکیه می‌کند.

در واقع ابزار هویج را زمانی روی میز می‌گذارد که ایران پشت میز مذاکرات نشسته باشد. اما درمقابل دموکرات‌ها از یک رویکرد تک‌- چند توافقی حمایت می‌کنند یعنی یک توافق کلی و کلان شامل محدودسازی تنش‌های منطقه‌ای، بازگشت به برجام و همچنین اخذ تعهدات لازم برای انجام مذاکرات آتی با ایران در حوزه اصلاح برجام، نقش منطقه‌ای و موشک‌های بالستیک است. از همین رو این حزب در استراتژی خود ابزار چماق و هویج را به طور توامان پیش می‌برد.

ب: حزب دموکرات برنامه عمل‌گرایانه‌تری نسبت به حزب جمهوری‌خواه در ارتباط با نقش منطقه‌ای و گروه‌های نیابتی ایران دارد. از همین رو محور معامله و مذاکره را بر سر محدودسازی اشاعه تکنولوژی موشکی ایران به گروه‌های نیابتی‌اش قرار می‌دهد، نه از میان بردن این گروه‌ها. همین‌طور انعطاف‌پذیری بیشتری در مورد برخی متحدان راهبردی ایران نظیر حزب‌الله لبنان دارد. پس به جای تمرکز بر این گروه، سایر گروه‌های نیابتی نظیر حماس، جهاد اسلامی، حوثی‌ها در یمن و همین‌طور برخی شبه‌نظامیان در عراق را در فهرست موضوعات مذاکراتی خود قرار می‌دهد. اما حزب‌ جمهوری‌خواه در این ارتباط انعطاف‌پذیری‌های محدودتری از خود نشان می‌دهد.

ج: دموکرات‌ها حاضرند برای تشویق ایران به محدودسازی برنامه موشکی‌اش، مذاکرات را از حالت دوجانبه به حالت چندجانبه و منطقه‌ای تبدیل کنند تا این مشکل در قالب یک پیمان منع‌اشاعه و گسترش موشک‌های بالستیک در کل منطقه مورد پیگیری قرار گیرد؛ امری که پذیرش آن برای جمهوری‌خواهان دشوارتر است و بیشتر متمایل به مذاکرات دوجانبه در این رابطه هستند.

د: دموکرات‌ها در برخورد با ایران رویکردهای دیپلماتیک را ترجیح می‌دهند و از قدرت نظامی به عنوان پشتوانه آن استفاده می‌کنند اما جمهوری‌خواهان در موارد ضروری از استفاده از اهرم نظامی در قالب (ATTACK)  نه (WAR) یعنی حمله کوتاه‌دامنه، مقطعی، موردی و کم‌شدت پشتیبانی می‌کنند.

ه: اگرچه برنامه دموکرات‌ها نسبت به ایران عمل‌گرایانه‌تر است. ولی در عین حال پیچیده‌تر نیز هست (برنامه سه‌مرحله‌ای شامل محدودسازی تنش‌ها، رایزنی با متحدان منطقه‌ای، بین‌المللی و همین‌طور حزب جمهوری‌خواه در کنگره در ارتباط با پرونده ایران و در انتها مذاکرات در دو مسیر موازی شامل اصلاح برجام و نقش منطقه‌ای ایران) و این پیچیدگی با ساخت و بافت فکری نخبگان سیاسی ایران همخوانی ندارد، چراکه این مساله را ذیل غرب‌ستیزی ریشه‌دار تاریخی قرار می‌دهند و این بر بدگمانی‌ها و سوءتفاهمات می‌افزاید و رغبت میان نخبگان سیاسی را برای ادامه کار با ایالات‌متحده دچار استحاله می‌کند. این در حالی است که برنامه جمهوری‌خواهان و دولت ترامپ به مراتب ساده‌تر و فاقد پیچیدگی‌های فنی- تکنیکی و همین‌طور سیاسی است. آنها می‌خواهند همه معضلات با ایران را در قالب یک توافق جامع حل کنند و این مساله نیت‌خوانی و سنجش هدف طرف مقابل را برای مقامات تهران آسان‌تر می‌کند.

و: دموکرات‌ها همچنان به سیاست مداخله‌گرایانه و ایفای نقش رهبری جهان توسط آمریکا باور دارند و از همین‌رو منطقه‌ خاورمیانه و چالش‌های ریشه‌دار در آن را فرصتی برای احیای قدرت نرم و دیپلماتیک ایالات‌متحده در سطح بین‌المللی می‌دانند. این در حالی است که در میان بخش مهمی از نخبگان فکری و سیاسی جمهوری‌خواهان نظیر مارتین ایندیک، دونالد ترامپ و سناتور رند پال نوعی بی‌رغبتی عمیق نسبت به تداوم مداخلات سیاسی و نظامی آمریکا در این منطقه از جهان دیده می‌شود و این پرسش به طور عمده مطرح می‌شود که آیا خاورمیانه ارزش هزینه‌های سنگین اقتصادی را برای ایالات‌متحده دارد؟ بنابراین همین بی‌میلی می‌تواند فضای مانور بیشتری به قدرت‌های رقیب آمریکا در منطقه نظیر روسیه و چین دهد.

اما صرف‌نظر از این وجوه مشترک و متمایز‌کننده میان دو حزب، معمای روابط ایران و آمریکا یک طرف مهم دیگر نیز دارد و آن سیاست‌مدارانی هستند که در تهران مستقرند. تجربه چهار دهه گذشته نشان می‌دهد که نخبگان ایرانی هر نوع مذاکره با آمریکا را صرفا جهت رفع اضطرار و فشار برمی‌گزینند. همانند تجربه مذاکرات مک‌فارلین و همین‌طور برجام. از همین رو نامحتمل به نظر می‌رسد نسل فعلی نخبگان ایرانی به دنبال تحول چشمگیر و عمده در روابط ایران و آمریکا باشند. به هر حال نوعی بدبینی مزمن تاریخی به واشنگتن میان این نسل ریشه دوانده است که این خود یکی از موانع جدی هر گونه گشایش در روابط دوجانبه خواهد بود. بنابراین ما در این ماجرا با یک معادله سه‌سویه مواجهیم: ترامپ، بایدن و ایران و حل این معما به بررسی همزمان این متغیرها و اندازه‌گیری تاثیرگذاری هر یک از آنها بر آینده روابط تهران و واشنگتن نیاز دارد. به همین دلیل است که نیمی از پاسخ به این پرسش که ترامپ بهتر است یا بایدن در ید اختیار مقامات مستقر در تهران قرار دارد و نوع ادراکات و برداشت‌های نخبگان سیاسی از این دو نامزد و برنامه‌های احتمالی‌شان و همین‌طور طرز بینش کلی آنها نسبت به معمای چهل ساله ایالات‌متحده آمریکا در سیاست خارجی جمهوری اسلامی.

فعالیت مخفیانه آزمایشگاه های بیولوژیک آمریکا در اطراف ایران

18

5f951c21225f5_5f951c21225f8
رئیس سازمان پدافند غیرعامل کشور درباره ساخت آزمایشگاه‌های سطح ۳ در کشور توضیحاتی را ارائه داد.

سردار غلامرضا جلالی در پاسخ به سوالی مبنی بر فعالیت آزمایشگاه‌های بیولوژیک آمریکا در سطح منطقه اظهار کرد: آزمایشگاه‌های بیولوژیک پیشرفته که به عنوان آزمایشگاه‌های سطح ۳ و سطح ۴ شناخته می‌شوند قادرند ویروس‌ها را دست‌کاری و آن را به سلاح (bio weapon) تبدیل کنند.

رئیس سازمان پدافند غیرعامل کشور ادامه داد: در حال حاضر اطراف ایران، روسیه و چین نزدیک به ۲۵ آزمایشگاه سطح ۴ درقالب یک برنامه همکاری بیولوژیک با محوریت آمریکا وجود دارد که فعالیت‌های مخفیانه و خارج از نظارت دستگاه‌های بین الملل انجام می‌دهند.

وی افزود: پاندمی کرونا تجربه و تلنگر خوبی است تا اجماعی در جامعه جهانی به وجود بیاید تا این آزمایشگاه تحت نظارت بین المللی قرار گرفته و گزارش فعالیت سالیانه، ماهیانه و یا فصلی این مراکز به جوامع بین المللی ارائه شود. این اقدام در صورت عملی شدن می‌تواند تا حد زیادی نقشی بازدارنده برای فعالیت‌های غیرقانونی و خطرآفرین این آزمایشگاه‌ها ایفا کند.

سردار جلالی ادامه داد: در گذشته آزمایشگاه‌های کشور در حوزه دام و انسان عمدتا بر سطح ایمنی ۲ متمرکز بوده است که خوشبختانه سازمان پدافند غیرعامل کشور با همکاری وزارت دفاع توانسته‌اند آزمایشگاه سطح ۳ را در حوزه انسان و دام ایجاد کنند.

رئیس سازمان پدافند غیرعامل کشور بیان کرد: نخستین آزمایشگاه سطح ۳ ایمنی زیستی کشور در پاییز سال ۱۳۹۸ با مشارکت سازمان پدافند غیرعامل کشور تحویل انستیتو پاستور ایران شد و دومین آزمایشگاه سطح ۳ ایمنی زیستی سیار کشور نیز در اختیار موسسه سرم سازی رازی قرار می‌گیرد.

وی افزود: یکی از ضعف‌های کشور، با وجود سابقه و قدمت یک صد ساله تولید واکسن در ایران، فقدان آزمایشگاه‌های سطح ۳ ایمنی زیستی بود.

سردار جلالی ادامه داد: این نوع آزمایشگاه‌ها، با توجه به کاربردهای مختلف، ارزشی بسیار مهم و حیاتی دارند.